شهید ابراهیم هادی
در بهار آزادی جای شهدا خالی
برای شادی روح شهدا صلوات
🌷🌷🌹🌹🌺
علمدار گمنام
معدود نفراتی که از کانال کمیل زنده ماندهاند، از شجاعت و قدرت یک نفر در کانال صحبت میکنند. کسی که یکتنه کانال را سر پا نگه داشته بود و جلوی دشمن مقاومت میکرد. از یک طرف آر. پی. جی میزد، از یک طرف با تیربار شلیک میکرد، همه شهدا را انتهای کانال کنار هم چیده بود، آذوقه و آب را تقسیم میکرد، به مجروحان رسیدگی میکرد. این علمدار میدان عجب قدرتی داشت و خستگیناپذیر کار میکرد. قبل از شروع عملیات نیز با صدای زیبایش برای رزمندگان مداحی میکرد و به آنها روحیه میداد. قبل از عملیات به یکی از دوستانش گفته بود: «خرمشهر آزاد شد و میترسم جنگ تموم بشه و شهادت رو از دست بدم. هرچند توکل ما به خداست... خیلی دوست دارم شهید بشم، اما خوشگلترین شهادت رو میخوام!»
ابراهیم در عملیات «والفجر مقدماتی»، پنج روز به همراه بچههای گردانهای «کمیل» و «حنظله» در کانالهای «فکه» مقاومت کرد و تسلیم دشمن نشد. در آخر شهادت نصیبش شد. ابراهیم همیشه از خدا میخواست گمنام بماند. به خانواده گفته بود من اگر بروم میدانم دیگر برنمیگردم. مبادا یک وجب از خاک اینجا را برای من اشغال کنید. ابراهیم تنها برای خدا کار میکرد و نیاز به دیده شدن نداشت. پیکرش همانطور که خودش خواسته بود برنگشت، اما خدا پس از چند سال پرده گمنامی را از رخ او برداشت و شرح پهلوانیهایش به گوش همه رسید.🌺
برای شادی روح شهدا صلوات
🌷🌷🌹🌹🌺
علمدار گمنام
معدود نفراتی که از کانال کمیل زنده ماندهاند، از شجاعت و قدرت یک نفر در کانال صحبت میکنند. کسی که یکتنه کانال را سر پا نگه داشته بود و جلوی دشمن مقاومت میکرد. از یک طرف آر. پی. جی میزد، از یک طرف با تیربار شلیک میکرد، همه شهدا را انتهای کانال کنار هم چیده بود، آذوقه و آب را تقسیم میکرد، به مجروحان رسیدگی میکرد. این علمدار میدان عجب قدرتی داشت و خستگیناپذیر کار میکرد. قبل از شروع عملیات نیز با صدای زیبایش برای رزمندگان مداحی میکرد و به آنها روحیه میداد. قبل از عملیات به یکی از دوستانش گفته بود: «خرمشهر آزاد شد و میترسم جنگ تموم بشه و شهادت رو از دست بدم. هرچند توکل ما به خداست... خیلی دوست دارم شهید بشم، اما خوشگلترین شهادت رو میخوام!»
ابراهیم در عملیات «والفجر مقدماتی»، پنج روز به همراه بچههای گردانهای «کمیل» و «حنظله» در کانالهای «فکه» مقاومت کرد و تسلیم دشمن نشد. در آخر شهادت نصیبش شد. ابراهیم همیشه از خدا میخواست گمنام بماند. به خانواده گفته بود من اگر بروم میدانم دیگر برنمیگردم. مبادا یک وجب از خاک اینجا را برای من اشغال کنید. ابراهیم تنها برای خدا کار میکرد و نیاز به دیده شدن نداشت. پیکرش همانطور که خودش خواسته بود برنگشت، اما خدا پس از چند سال پرده گمنامی را از رخ او برداشت و شرح پهلوانیهایش به گوش همه رسید.🌺
۳.۴k
۲۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.