بیکران پیداست

چشام دارن میرن از روب‌رو میاد کنارم میشینه
سَرَم ناخواسته سُر میخوره رو شونَ‌ش...
میگه بچه برو سرِ جات بخواب بدخواب میشی اینطوریا...
میگم خب اونجا خوابم نمیبره!
میگه بیا ببرمِت پیشِتَم تا خوابت ببره!
(میدونی از تنها خوابیدن تو تاریکی میترسم)
میگم بیدار شم نباشی بیشتر میترسما...
میگه بلخره که چی باید کنار بیای عادت کنی به تنهایی خب...
خواب از سرم میپره داد میزنم زوده زوده لعنتی:|
دستامُ میگیره میگه هیس شو ببین اینجام
هنوز نرفتم دستات چرا انقد یخ زدن؟
گیجم گنگم گمم...
میگم از این به بعد همینه :)
میگه نبینم لجبازتر بشیا...
میگم دیگه چه فرقی میکنه وقتی نیستی...
میگه بلخره که میام...
میگم کاش...
تا میام بقیشو بگم میگی میدونی که نمیشه:)
آخ نمیشه باشی:)))
آخ دلم بودنتُ میخواد همیشه بودنتُ:)
تو گوشم میگی اندفعه زود میام
میگم خستم از این رفتُ آمدا باش همیشه باش:))
چقد تلخ دارم التماسش میکنم:)
میگه فک میکنی من دلم بودنُ نمیخواد
فقط شرایط دستُ پامُ بسته:)
میگم من بمیرمم شرایط همینه
میگی نشنوم این حرفا روها...
خستم من همین:))
میگی حل میشه...
میریُ من
منتظرم سالها که حل شه ولی برگشتنت طولانی شده‌ها نکنه منو یادت رفته؟