ویدیو برای شیفت😁🙌 کپشنننن
وهوووووووو دوبارهههههه شیییییفت کردممممممم😆😆😆😆😆🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳😍😍😍😍 دارم از ذوق میترکمممممم😆😆😆😆😆 و هم دارم خود خوری میکنم😫😫😫😫😫 که چرااااا کلمه برگشتم رو خانه گزاشتمممممممممممم😫😫😫😫😫😫🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬
مومو ازم پرسید برگشتنی کجا میری؟؟
منم گفتم "خونه" و برگشتم😐😑💔💔💔
اها راستی شیفت کردم
"مای هیرو اکادمی"
اولش یه نور سفید🤍 بود بعد ابی💙 باز سفید🤍 باز ابی💙 بعد سفید💙 شد و منم چشمم رو باز کردم که همه چییییی تار بود واضح نبود هیچی تا دو سه دقیقه همه چی تار بود تا اینکه چند بار پشت سر هم پلک زدم😐😑😐😑😐😑😐😑😐😑😐😑😐😑😐😑😐😑😐😑😐😑و کم کم واضح شد تا رسید کیفیت 1080😂
همین طور بهت زده نگاه میکردم😳😵🥴😶
یهو فهمیدم دارم گریه میکنم😂😂 *اشک شوق خیلی خوشحال بودم میزان خوشحالی بالاتر از حد تحمل من بودش😂😂🥲
داشتم خوش و خرم تو اتاقم دنبال انیمه میگشتم که یهو یه پسره ایی *باکوگو
(تو دنیای شیفتینگم من خواهر باکوگو هستم) با لگد در اتاقم رو باز کرد
*من تو ذهنم:چقدددررر زیباااا😑😑
و گفتت:هوووی نفله چرا امروز نیومدی مدرسه؟؟🤬
(نکته:اون موقع چند روز قبل رفتن به یو ای بود قبل آزمون دیگه)
*من باز تو ذهنم: به تو چ خو😑 الان از دست کراشم عصبانیم وای کار خدا رو ببین😦😬
گفتم: مگه ساعت چنده؟؟😐
(باکوگو با + من با _)
+میگه چنده؟😐
_اره خو مگه چیه؟😐😑
+خفههههه ساعت ۶ بعد از ظهره تازه ساعت رو میپرسه خانم🤬🤬🤬🤬🤬
_هن¿¡
_شش بعد از ظهره؟.....😶😶😶
*سکته زدم¡
+معلومه حالا بهشون گفتم مریض بودی نیومدی فردا سوتی ندیااااااا🤬🤬🤬🤬🤬🤬😡😠
_(بنده هم که لالمونی گرفته بودم هیچی نگفتم😐😂)
حالا نگم براتون شام رامن داشتیییییم😍😍😍😍 من از ذوق، اشک تو چشمام مثل میدوریا جمع شده بود😂😂
فکر کنم حدود ۵ کاسه خوردم😂😂😂
مامان باکوگو یا (مامان من😂) گفت چه خبره ته اینقده میخوری نترکی؟
واااو باورتون نمیشه مزه رو هم حس میکردم😍😍😋😋
بازم میخواستمااااااا، هم نمیزاشتن، هم غذا تموم شده بود🙄😂
شب شده بودوووو منم دلم نمیومد بخوابم😂😂
رفتم با کامپیوترم انیمه دیدم باورتون نمیشه یه انیمه به اسم "جاذبه در حداکثر قدرت" بود خیلی عجیب غریب بود😐😂 انیمه جدید بود ژانر هاش هم :کمدی(معلوم بود از خنده روده بر شدم وسطش)، اکشن(دقیقا)، ماورایی(خود اسمش ماوراییه😂) امم همینا بود فکر کنم🤨
الان دیگه نمیتونم بنویسم باید برم شام فردا ادامه اش رو میگم😂😂
جانه🖐🏻
مومو ازم پرسید برگشتنی کجا میری؟؟
منم گفتم "خونه" و برگشتم😐😑💔💔💔
اها راستی شیفت کردم
"مای هیرو اکادمی"
اولش یه نور سفید🤍 بود بعد ابی💙 باز سفید🤍 باز ابی💙 بعد سفید💙 شد و منم چشمم رو باز کردم که همه چییییی تار بود واضح نبود هیچی تا دو سه دقیقه همه چی تار بود تا اینکه چند بار پشت سر هم پلک زدم😐😑😐😑😐😑😐😑😐😑😐😑😐😑😐😑😐😑😐😑😐😑و کم کم واضح شد تا رسید کیفیت 1080😂
همین طور بهت زده نگاه میکردم😳😵🥴😶
یهو فهمیدم دارم گریه میکنم😂😂 *اشک شوق خیلی خوشحال بودم میزان خوشحالی بالاتر از حد تحمل من بودش😂😂🥲
داشتم خوش و خرم تو اتاقم دنبال انیمه میگشتم که یهو یه پسره ایی *باکوگو
(تو دنیای شیفتینگم من خواهر باکوگو هستم) با لگد در اتاقم رو باز کرد
*من تو ذهنم:چقدددررر زیباااا😑😑
و گفتت:هوووی نفله چرا امروز نیومدی مدرسه؟؟🤬
(نکته:اون موقع چند روز قبل رفتن به یو ای بود قبل آزمون دیگه)
*من باز تو ذهنم: به تو چ خو😑 الان از دست کراشم عصبانیم وای کار خدا رو ببین😦😬
گفتم: مگه ساعت چنده؟؟😐
(باکوگو با + من با _)
+میگه چنده؟😐
_اره خو مگه چیه؟😐😑
+خفههههه ساعت ۶ بعد از ظهره تازه ساعت رو میپرسه خانم🤬🤬🤬🤬🤬
_هن¿¡
_شش بعد از ظهره؟.....😶😶😶
*سکته زدم¡
+معلومه حالا بهشون گفتم مریض بودی نیومدی فردا سوتی ندیااااااا🤬🤬🤬🤬🤬🤬😡😠
_(بنده هم که لالمونی گرفته بودم هیچی نگفتم😐😂)
حالا نگم براتون شام رامن داشتیییییم😍😍😍😍 من از ذوق، اشک تو چشمام مثل میدوریا جمع شده بود😂😂
فکر کنم حدود ۵ کاسه خوردم😂😂😂
مامان باکوگو یا (مامان من😂) گفت چه خبره ته اینقده میخوری نترکی؟
واااو باورتون نمیشه مزه رو هم حس میکردم😍😍😋😋
بازم میخواستمااااااا، هم نمیزاشتن، هم غذا تموم شده بود🙄😂
شب شده بودوووو منم دلم نمیومد بخوابم😂😂
رفتم با کامپیوترم انیمه دیدم باورتون نمیشه یه انیمه به اسم "جاذبه در حداکثر قدرت" بود خیلی عجیب غریب بود😐😂 انیمه جدید بود ژانر هاش هم :کمدی(معلوم بود از خنده روده بر شدم وسطش)، اکشن(دقیقا)، ماورایی(خود اسمش ماوراییه😂) امم همینا بود فکر کنم🤨
الان دیگه نمیتونم بنویسم باید برم شام فردا ادامه اش رو میگم😂😂
جانه🖐🏻
۵۸.۸k
۰۲ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.