بهم دروغ بگو ؛:
بهم دروغ بگو ؛:
میخوام دروغای شیرینتو بشنوم ، دروغای شیرین تو ، از هر شیرینیی برام لذیذ تره...
میدونم که فقط میخواستی از حالِ من باخبر باشی اماّ..
میدونی ، تو بهم تکس دادی ؛ تو رویای منو به حقیقت تبدیل کردی ولی...تو...واقعاً برای چی اینکارو کردی ??
میشه یه لحظه به منم فکر کنی ؟ فکر کنی که من چقدر شکسته شدم ؛
به این فکر کنی که دردی که توی سینه من هست میتونه چقدر بدتر بشه وقتی که بعد از ' یک ماه !! ' اومدی و فقط بهم یادآواری کردی که ما هیچ خاطره ای نداشتیم...بهم یادآوری کردی که هیچوقت دوسم نداشتی ؛ بهم یادآوری کردی که ، دروغ گفتی وقتی بهم گفتی { ابدِ من } یعنی من فقط متعلق به تواَم و هرچی هم بشه بازم تهش ، به هم میرسیم....
با اینکه از نظر من اشتباهه...ما خیلی خاطره داریم...میدونی اون ۳ ماهی که باهم بودیم شاید برای تو یه چیز بیهوده بود ولی برای من...
تو انقدر پیشم بودیو هوامو داشتی و مواظبم بودی که باورم نمیشه این تو بودی که منو اونطوری مثل یه آشغال دور انداختی..میدونم من برای تو یه اسباب بازی بودم ولی تو برای من..........
۳ ماه اصلا زمان کمی نیستا !(: بخوام فقط یه دونه از خاطرات شیرینی رو بهت بگم که روی هم یه دقیقه هم نمیشه ولی تا یه عمر با من باقی میمونه ؛
میتونم او روزی رو بهت یادآوری کنم که نصف شب یه جک گفتمو انقدر خندوندمت که از صدای خنده هات داداشتو بیدار کردی...
یا مثلا یه دونه دیگه بخوام بگم میتونم اون شبی رو مثال بزنم که از ذوق اینکه بهم گفتی " فرشته " خوابم نبرد....
یا یکی دیگه اون روزی که میخواستیم بهم آهنگ معرفی کنیمو هرچی من میخواستم معرفی کنم توهم معرفی میکردی..
اگه بخوام دونه دونه از اولین روزمونو بهت بگم تا آخرین روزمون که تو سنگ شدی یک هفته طول میکشه ، ؛ چرا که نصف اون خاطرات توی ذهن و تنهایی های من بود که چطوری بخاطر حرفات ذوق میکردم...که چطوری بخاطر دوستت دارم گفتنات ، اون حرفایی که میگفتی " تا ابد پیشتم ، " هیچوقت نمیرم ، " بهت اعتماد دارم ، " کاش زودتر میومدی توی زندگیم ،؛ تموم اینارو یادمه. اگه یادت رفته بزار یادت بیارم ، من به هرکسی غیر تو آلرژی دارم...
عزیزم تو ؛؛
شاید واقعا انقدر کامل بودی که برای من زیاد بودی ، که من برات کم بودم...
ببخشید ،
که اومدم تو زندگیت ؛
میخوام دروغای شیرینتو بشنوم ، دروغای شیرین تو ، از هر شیرینیی برام لذیذ تره...
میدونم که فقط میخواستی از حالِ من باخبر باشی اماّ..
میدونی ، تو بهم تکس دادی ؛ تو رویای منو به حقیقت تبدیل کردی ولی...تو...واقعاً برای چی اینکارو کردی ??
میشه یه لحظه به منم فکر کنی ؟ فکر کنی که من چقدر شکسته شدم ؛
به این فکر کنی که دردی که توی سینه من هست میتونه چقدر بدتر بشه وقتی که بعد از ' یک ماه !! ' اومدی و فقط بهم یادآواری کردی که ما هیچ خاطره ای نداشتیم...بهم یادآوری کردی که هیچوقت دوسم نداشتی ؛ بهم یادآوری کردی که ، دروغ گفتی وقتی بهم گفتی { ابدِ من } یعنی من فقط متعلق به تواَم و هرچی هم بشه بازم تهش ، به هم میرسیم....
با اینکه از نظر من اشتباهه...ما خیلی خاطره داریم...میدونی اون ۳ ماهی که باهم بودیم شاید برای تو یه چیز بیهوده بود ولی برای من...
تو انقدر پیشم بودیو هوامو داشتی و مواظبم بودی که باورم نمیشه این تو بودی که منو اونطوری مثل یه آشغال دور انداختی..میدونم من برای تو یه اسباب بازی بودم ولی تو برای من..........
۳ ماه اصلا زمان کمی نیستا !(: بخوام فقط یه دونه از خاطرات شیرینی رو بهت بگم که روی هم یه دقیقه هم نمیشه ولی تا یه عمر با من باقی میمونه ؛
میتونم او روزی رو بهت یادآوری کنم که نصف شب یه جک گفتمو انقدر خندوندمت که از صدای خنده هات داداشتو بیدار کردی...
یا مثلا یه دونه دیگه بخوام بگم میتونم اون شبی رو مثال بزنم که از ذوق اینکه بهم گفتی " فرشته " خوابم نبرد....
یا یکی دیگه اون روزی که میخواستیم بهم آهنگ معرفی کنیمو هرچی من میخواستم معرفی کنم توهم معرفی میکردی..
اگه بخوام دونه دونه از اولین روزمونو بهت بگم تا آخرین روزمون که تو سنگ شدی یک هفته طول میکشه ، ؛ چرا که نصف اون خاطرات توی ذهن و تنهایی های من بود که چطوری بخاطر حرفات ذوق میکردم...که چطوری بخاطر دوستت دارم گفتنات ، اون حرفایی که میگفتی " تا ابد پیشتم ، " هیچوقت نمیرم ، " بهت اعتماد دارم ، " کاش زودتر میومدی توی زندگیم ،؛ تموم اینارو یادمه. اگه یادت رفته بزار یادت بیارم ، من به هرکسی غیر تو آلرژی دارم...
عزیزم تو ؛؛
شاید واقعا انقدر کامل بودی که برای من زیاد بودی ، که من برات کم بودم...
ببخشید ،
که اومدم تو زندگیت ؛
۲۵.۰k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.