💜 پارت اول 💜
ترجمه نامه ویورس نامجون به ارمی ها به مناسبت تولدش👌💜👏💕😍🌹
سلام
این آخرین تولد بیست سالگی منه شاید بخاطر طبیعت کارم باشه، ولی تولدا همیشه یکم خجالت با خودشون دارن. حتی با اینکه شخصا فکر میکنم فقط یه روز معمولی دیگست... هرچند من واقعا احساس خوشحالی و خوشبختی میکنم که میتونم این همه تبریکای صمیمانه از کلی آدم بگیرم. بعضی وقتا به این فکر میکنم که عشق چیزی هستش که به افراد اسم میبخشه. جایی که کیم نامجون تبدیل شد به "کیم نامجون". هرچند امروزم یک روز از ۳۶۵ روز هستش، ولی با تشکر از همه شما هستش که ۲۹ سالگی من، فقط به عنوان یه تولد معمولی نمیگذره. با وجود اینکه دوست دارم تا جایی که ممکنه راستگو باشم، با وجود رابطه ناملموس و ملموس بین ما به عنوان یک طرفدار و یک خواننده، به این فکر می کنم که این تا کجا میتونه پیشی بگیره یا چقدر میتونه طول بکشه.میشه همه چیو تحت ظاهر مهربونی به اسم عشق قبول کرد؟ من هنوز زمان هاییو تجربه می کنم که بیان صادقانه افکار درونیم به پاشنه آشیل تبدیل میشه و صداقت تبدیل به زخم میشه، اما هنوز مطمئن نیستم. یکبار گفتم که احساس ناراحتی کردم، چون احساس کردم با گذشت زمان (بیان خودم) از طریق کلمات حتی سخت تر میشه، درسته. راستش رو بخواید، فکر می کنم حتی الانم همین حسو دارم. با این حال، من خیلی آروم تر شدم (تو این واقعیت). بعد از اون صداقتی که آرزو داشتم در تمام عمرم فقط یک بار بتونم اونو دریافت کنم، مثل باران شدید و ناگهانی به من وارد شد، منی که یروزی همیشه احساس می کردم بدبینی و پوچی جالبه، متوجه شدم که یک فرد خوش اخلاق و خوش بین عادل و همینطور باحال هستم. این یه معجزه نیست؟ اخیراً با این ذهنیت زندگی می کنم که "چرا که نه" من میخوام با به اشتراک گذاشتن خوش بینی هایی که از طرف آدمای مختلف گرفتم زندگی کنم. و (اینم) تو موزیکهایی ( که من نوشتم) که یروز منتشر میشن پر شده، آره. هیچوقت راهی بهتر برای بیان صداقتم به جز موسیقی میتونه وجود داشته باشه؟ حتی اگه این یک واقعیته که همه میدونن، گاهی اوقات (موسیقی به تنهایی)، احساس ناکافی میده. و گاهی به این فکر میکنم که یعنی بخاطر این بیتیاس شدم؟ چون میخوام بتونم (افکار/احساساتم) رو از راهای خیلی بیشتری تسکین بدم. از طریق برنامه ها، مصاحبه ها، رقص ها، فقط هر چیزی... چقدر این زندگی خوش شانسه. به خاطر همه اینا، من همیشه با دو چشم باز نگاه می کنم و با دقت به این فکر می کنم که چقدر جلو اومدم. اونا وقتی میگن این سرنوشته که اتفاقی همه چیز با هم تداخل پیدا کنه. اونا همچنین میگویند که تصادفم سرنوشته که با عنوان تصادف پنهان شده. فکر می کنم تحویل این نامه به شما هم به همین دلیل باشه.
#ما_همه_پشت_نامجون_هستیم
سلام
این آخرین تولد بیست سالگی منه شاید بخاطر طبیعت کارم باشه، ولی تولدا همیشه یکم خجالت با خودشون دارن. حتی با اینکه شخصا فکر میکنم فقط یه روز معمولی دیگست... هرچند من واقعا احساس خوشحالی و خوشبختی میکنم که میتونم این همه تبریکای صمیمانه از کلی آدم بگیرم. بعضی وقتا به این فکر میکنم که عشق چیزی هستش که به افراد اسم میبخشه. جایی که کیم نامجون تبدیل شد به "کیم نامجون". هرچند امروزم یک روز از ۳۶۵ روز هستش، ولی با تشکر از همه شما هستش که ۲۹ سالگی من، فقط به عنوان یه تولد معمولی نمیگذره. با وجود اینکه دوست دارم تا جایی که ممکنه راستگو باشم، با وجود رابطه ناملموس و ملموس بین ما به عنوان یک طرفدار و یک خواننده، به این فکر می کنم که این تا کجا میتونه پیشی بگیره یا چقدر میتونه طول بکشه.میشه همه چیو تحت ظاهر مهربونی به اسم عشق قبول کرد؟ من هنوز زمان هاییو تجربه می کنم که بیان صادقانه افکار درونیم به پاشنه آشیل تبدیل میشه و صداقت تبدیل به زخم میشه، اما هنوز مطمئن نیستم. یکبار گفتم که احساس ناراحتی کردم، چون احساس کردم با گذشت زمان (بیان خودم) از طریق کلمات حتی سخت تر میشه، درسته. راستش رو بخواید، فکر می کنم حتی الانم همین حسو دارم. با این حال، من خیلی آروم تر شدم (تو این واقعیت). بعد از اون صداقتی که آرزو داشتم در تمام عمرم فقط یک بار بتونم اونو دریافت کنم، مثل باران شدید و ناگهانی به من وارد شد، منی که یروزی همیشه احساس می کردم بدبینی و پوچی جالبه، متوجه شدم که یک فرد خوش اخلاق و خوش بین عادل و همینطور باحال هستم. این یه معجزه نیست؟ اخیراً با این ذهنیت زندگی می کنم که "چرا که نه" من میخوام با به اشتراک گذاشتن خوش بینی هایی که از طرف آدمای مختلف گرفتم زندگی کنم. و (اینم) تو موزیکهایی ( که من نوشتم) که یروز منتشر میشن پر شده، آره. هیچوقت راهی بهتر برای بیان صداقتم به جز موسیقی میتونه وجود داشته باشه؟ حتی اگه این یک واقعیته که همه میدونن، گاهی اوقات (موسیقی به تنهایی)، احساس ناکافی میده. و گاهی به این فکر میکنم که یعنی بخاطر این بیتیاس شدم؟ چون میخوام بتونم (افکار/احساساتم) رو از راهای خیلی بیشتری تسکین بدم. از طریق برنامه ها، مصاحبه ها، رقص ها، فقط هر چیزی... چقدر این زندگی خوش شانسه. به خاطر همه اینا، من همیشه با دو چشم باز نگاه می کنم و با دقت به این فکر می کنم که چقدر جلو اومدم. اونا وقتی میگن این سرنوشته که اتفاقی همه چیز با هم تداخل پیدا کنه. اونا همچنین میگویند که تصادفم سرنوشته که با عنوان تصادف پنهان شده. فکر می کنم تحویل این نامه به شما هم به همین دلیل باشه.
#ما_همه_پشت_نامجون_هستیم
۵.۱k
۲۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.