من از روز ازل بختم کج افتاد
من از روز ازل بختم کج افتاد
ز بس که مادرم شیر غمم داد
مرا ماذر بزاد و ماذرم مرد
مرا دادن به دایه
دایه هم مرد
مرا دادن به شیر بز قناعت
فلک بر سر زدو بزغاله هم مرد
برفتم گل بچینم گل کم آمد
برفتم یار ببینم یار نیامد
برفتم سایه دیوار نشستم
فلک بر سر زدو دیوار سر امد...
ز بس که مادرم شیر غمم داد
مرا ماذر بزاد و ماذرم مرد
مرا دادن به دایه
دایه هم مرد
مرا دادن به شیر بز قناعت
فلک بر سر زدو بزغاله هم مرد
برفتم گل بچینم گل کم آمد
برفتم یار ببینم یار نیامد
برفتم سایه دیوار نشستم
فلک بر سر زدو دیوار سر امد...
۷.۹k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.