من مطمئنم حال «تورج نگهبان»
من مطمئنم حال «تورج نگهبان»
وقتی این ترانه را سروده است،
یک چیزی شبیه احوالات این ایام من بوده است.
نه دلش میآمده که رها کند و نه کاری
از دستش بر میامده و وقتی بازگشته
و سالهای رفته زندگی را دیده است،
خلاصه اش شده است این کلام
سحر انگیز که داریوش به تمامی
به حسش رسانده است،
در دو روزه عمر کوته، سخت جانی کردهام
با همه نامهربانان، مهربانی کردهام
همدلی هم آشیانی هم زبانی کردهام
بعد از این بر چرخ بازیگر، امیدم نیست نیست
آن سرانجامی که بخشاید نویدم، نیست نیست
هدیه از ایام جز موی سپیدم، نیست نیست
من نه هرگز شکوه ای از روزگاران کردم
نه شکایت از دورنگی های یاران کردم
وقتی این ترانه را سروده است،
یک چیزی شبیه احوالات این ایام من بوده است.
نه دلش میآمده که رها کند و نه کاری
از دستش بر میامده و وقتی بازگشته
و سالهای رفته زندگی را دیده است،
خلاصه اش شده است این کلام
سحر انگیز که داریوش به تمامی
به حسش رسانده است،
در دو روزه عمر کوته، سخت جانی کردهام
با همه نامهربانان، مهربانی کردهام
همدلی هم آشیانی هم زبانی کردهام
بعد از این بر چرخ بازیگر، امیدم نیست نیست
آن سرانجامی که بخشاید نویدم، نیست نیست
هدیه از ایام جز موی سپیدم، نیست نیست
من نه هرگز شکوه ای از روزگاران کردم
نه شکایت از دورنگی های یاران کردم
۷.۴k
۰۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.