شب كه ميشه اين دل لامصب اتوماتيك خودش ميگيره ! انگار ساعت
شب كه ميشه اين دل لامصب اتوماتيك خودش ميگيره ! انگار ساعت گذاشته ناكِس ! دوازده كه ميشه خبر دار ميشه يهو ميگيره ...
چند شب پيشا نشستم باهاش حرف زدم ! گفتم چته تو ؟ دردت چيه بابا ؟ چرا اينطوري اي ...؟
گفت دردي ندارم كه !
فقط يه خورده دلم تنگ شده !
واسه خودم ! واسه خودمون ...
راستشو بخواي بِش حق ميدادم ! ميفهميدمش ...
دلِ خودمه ديگه ! زبونِ همو ميفهميم ...
اون شب نشستيم تا صبح غصه خورديم !
دوتايي ! مثِ شباي ديگه ...
چند شب پيشا نشستم باهاش حرف زدم ! گفتم چته تو ؟ دردت چيه بابا ؟ چرا اينطوري اي ...؟
گفت دردي ندارم كه !
فقط يه خورده دلم تنگ شده !
واسه خودم ! واسه خودمون ...
راستشو بخواي بِش حق ميدادم ! ميفهميدمش ...
دلِ خودمه ديگه ! زبونِ همو ميفهميم ...
اون شب نشستيم تا صبح غصه خورديم !
دوتايي ! مثِ شباي ديگه ...
۴.۲k
۲۷ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.