باور کردم حرف هایت را...!
باور کردم حرفهایت را...!
وای بر فانوسی که بعد از این ویرانی کشتی شکسته تو را می خواند
وای بر این حالی که با درد فراق تو سر می کند
باور کردم حرفهایت را ..
چگونه و چرا نمی دانم ..
اما باوری بود که تا امروزی که نداشته ام شدی، ندیده ام شدی، نبوییده ام شدی …
باز هم تو هستی ،
تو شدنی هستی که دیگر نمی شوی …
تو دلیلی هستی که دیگر نیستی…
تو نوایی هستی که صدایی نداری …
تو نگاره ای هستی که مفهوم را از نقش برده ای..
تو آبی هستی که به هیچ جویی تن نمی دهی…
تو مفروضی هستی که فرضیات در وصف تو نیست..
تو ستاره ای هستی که می توانم از آسمان
بارها باچشمان بسته بچینمت …
تو درکی هستی از بی معنی ترین معانی که شنیده ام …
و تو خاطره ای هستی که دیگر نباید باشی
چون تو در نبودت می توانی مفهومی از عشق باشی…
وای بر فانوسی که بعد از این ویرانی کشتی شکسته تو را می خواند
وای بر این حالی که با درد فراق تو سر می کند
باور کردم حرفهایت را ..
چگونه و چرا نمی دانم ..
اما باوری بود که تا امروزی که نداشته ام شدی، ندیده ام شدی، نبوییده ام شدی …
باز هم تو هستی ،
تو شدنی هستی که دیگر نمی شوی …
تو دلیلی هستی که دیگر نیستی…
تو نوایی هستی که صدایی نداری …
تو نگاره ای هستی که مفهوم را از نقش برده ای..
تو آبی هستی که به هیچ جویی تن نمی دهی…
تو مفروضی هستی که فرضیات در وصف تو نیست..
تو ستاره ای هستی که می توانم از آسمان
بارها باچشمان بسته بچینمت …
تو درکی هستی از بی معنی ترین معانی که شنیده ام …
و تو خاطره ای هستی که دیگر نباید باشی
چون تو در نبودت می توانی مفهومی از عشق باشی…
۲.۸k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.