دوستم داشته باش 🥀
ارسلان : دیانا اصلا حوصله ندارم ولم کن
دستم رو دور گردنش انداختم : ارسلان امشب شب زفافه
پوزخندی بهم زد و گفت
_ازدواج ما اجباری بوده دیانا چه انتظاری داری
برق خوشحالی رو از چشماش میدیدم اما نمیدونستم چرا مقاومت میکنه
لعنتی من زنتم مگه چقدر یه آدم میتونه مغرور باشه
دستام و از دور گردنش باز کرد
_ من میرم حموم تو هم بخاب
تو چشماش زل زدم میدونستم فهمیده چقدر ناراحت شدم
همه چیز و میشد از چشماش خوند
یه قدم اومد جلوتر کنار گوشم خم شد و گفت
_ دیانا ازدواج ما اجباریه اینو بفهم
سرمو انداختم پایین نمیخاستم اشکام و ببینه
+ ولی من دوست دارم
اشکام و پاک کردم و تو چشماش نگاه کردم
اینبار خالی بود
پر از خالی
هیچی توش نبود و این عذابم میداد که نمیتونستم بفهمم چه احساسی داره
چرا ؟
تحمل نداشتم اینجا بمونم جو اتاق خیلی برام سنگین بود
به سمت در رفتم لحظه آخر فهمیدم که رفت داخل حموم
در و باز کردم و دویدم توی اتاق خودم
دستم رو دور گردنش انداختم : ارسلان امشب شب زفافه
پوزخندی بهم زد و گفت
_ازدواج ما اجباری بوده دیانا چه انتظاری داری
برق خوشحالی رو از چشماش میدیدم اما نمیدونستم چرا مقاومت میکنه
لعنتی من زنتم مگه چقدر یه آدم میتونه مغرور باشه
دستام و از دور گردنش باز کرد
_ من میرم حموم تو هم بخاب
تو چشماش زل زدم میدونستم فهمیده چقدر ناراحت شدم
همه چیز و میشد از چشماش خوند
یه قدم اومد جلوتر کنار گوشم خم شد و گفت
_ دیانا ازدواج ما اجباریه اینو بفهم
سرمو انداختم پایین نمیخاستم اشکام و ببینه
+ ولی من دوست دارم
اشکام و پاک کردم و تو چشماش نگاه کردم
اینبار خالی بود
پر از خالی
هیچی توش نبود و این عذابم میداد که نمیتونستم بفهمم چه احساسی داره
چرا ؟
تحمل نداشتم اینجا بمونم جو اتاق خیلی برام سنگین بود
به سمت در رفتم لحظه آخر فهمیدم که رفت داخل حموم
در و باز کردم و دویدم توی اتاق خودم
۴.۰k
۰۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.