گلهای حسرت می دمد از گلشنِ دلتنگی ام
گلهای حسرت میدمد از گلشنِ دلتنگیام
بوی شقايق میدهد پيراهنِ دلتنگیام
اشكم روان از چشمِ تَر، از سينهام خون جگر
دريا به دريا میرسد در دامنِ دلتنگیام
ابریْست آفاق دلم، كو تيغِ رعدآسایِ عشق؟
تیغی كه آسان بگذرد از جوشنِ دلتنگیام
يک آسمان خونابهی فرياد میبارد به خاک
هر خوشه گر خالی شود از خرمن دلتنگیام
کی میشود اين آسمان اين آسمان بیستون
ويران شود از تيشهی بنيانكَنِ دلتنگیام؟
ای عشق ای آتشْنَفَس! من تشنهی آزادیام
نقبی بزن بر قلعهی بیروزنِ دلتنگیام
گر رویِ وحشت،كم شود زانویِ ظلمت، خم شود
خورشيدِ آتشدم شود آتشزنِ دلتنگیام
«فرخ» را میخواره کن، دلواپسی را چاره کن
ای دشمنِ دلواپسی، ای دشمنِ دلتنگیام
بوی شقايق میدهد پيراهنِ دلتنگیام
اشكم روان از چشمِ تَر، از سينهام خون جگر
دريا به دريا میرسد در دامنِ دلتنگیام
ابریْست آفاق دلم، كو تيغِ رعدآسایِ عشق؟
تیغی كه آسان بگذرد از جوشنِ دلتنگیام
يک آسمان خونابهی فرياد میبارد به خاک
هر خوشه گر خالی شود از خرمن دلتنگیام
کی میشود اين آسمان اين آسمان بیستون
ويران شود از تيشهی بنيانكَنِ دلتنگیام؟
ای عشق ای آتشْنَفَس! من تشنهی آزادیام
نقبی بزن بر قلعهی بیروزنِ دلتنگیام
گر رویِ وحشت،كم شود زانویِ ظلمت، خم شود
خورشيدِ آتشدم شود آتشزنِ دلتنگیام
«فرخ» را میخواره کن، دلواپسی را چاره کن
ای دشمنِ دلواپسی، ای دشمنِ دلتنگیام
۵.۲k
۱۶ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.