پارت ¹مجنون تو
پارت ¹مجنون تو
ات ویو
سلام صبح بخیر منو که میشناسین من اتم دوست دارم تا اخر این داستا همراهم باشین
صبح با صدای الارم گوشیم بیدار شدم رفتم و کارام رو انجام دادم یه دوش⁵ مین گرفتم و رفتم پایین با مامان و بابام سلام کردم و نشستم
م.ا : دخترم امروز بعد از مدرسه باید کمکم کنی چون شب مهمونی داریم
ات : چه مهمونی به چه مناسبت
م.ا : دخترم ینی یادت نیست امشب تولدتوعه
ات ؛ عا حواسم نبود من برم حاضر شم میام پیشتون
ا.م : برو دخترم دیرت میشه
ات ویو *
رفتم حاضر شدم لباس مدرسه پوشیدم و یه کرم پودر زدم و یکم مژه هامو فر کردم و موهای کوتاهم رو شونه کردم (موهای ات مدل ولف کات هست )
رفتم پاین با همه خداحافظی کردم و رفتم امروز صبح هم مزخرفه ولی من هر روز به کوک فکر میکنم هروز و هر ثانیه (:
عیبی نداره این زندگی منه من میتونم تحمل کنم داشتم فکر میکردم که یهو استاد اومد تو کلاس
داشتم گوش میدادم یک ساعت گذشت و زنگ خورد
رفتم تو حیاط نشستم که کوک رو دیدم
نکته * بچه ها کوک هنوز مدرسش تموم نشده و دوره اخره
به کوک نگاهی کردم که داشت با رفیقش میخندید لبخندی زدم و بغض کردم و گفتم میدونم مال من نیستی ولی ارزو دارم که یروز ببوسمت دوست دارم کوک عزیزم با اینکه میدونم تهش قلبم زخمی میشه ولی چه کنم
کوک ویو
داشتم با لوکا میخندیدم که یهو ات رو دیدم با لبخند داره بهم نگاه میکنه و بغض کرده سریع دویدم سمتش
کوک : سلامممممم
ات : عه کوک تویی سلام خوبی
کوک : اره چرا داشتی گریه میکردی (نگران )
ات: گریه ؟ نه بابا نور افتاب خورد توچشمم
کوک: اها باشه . چیزی نمیخوای ات
ات: نه برو لوکا منتظره
کوک : باشه پس من رفتم خدافض
کوک ویو
من که میدونم داشتی گریه میکردی ات قشنگم چرا اینجوری میکنی داشتم میرفتم بیش لوکا که برگشتم سمت ات که یه بار دیگه نگاش کنم دیدم چشماش قرمزه و داره گریه میکنه تا منو دید سریع خودشو جمع کرد و دوید
ات ویو *
دیدم کوک داره میره توی دلم عربده کشیدمممممم :
اهاییییییی خدااااا چرا اینجوری میکنی من فقط عاشق شدم اشکم ریخت
کسی رو نداشتم که بهش تکیه کنم امروز تولدم بود ولی کسی بهم تبریک نگفت هیچکس نیستتتتتتت 😢چراااا
دیدم کوک برگشت سریع پاشدم و فرار کردم دنبالم میومد
رفتم توی اتاق مخفیم که توی مدرسه داشتم و نشستم اونجا
کوک : اتتتتتت با داد
کوک : اتتتتتت کجاییی چرا چیزی نمیگی ات بگو من شنونده خوبی امممممم با داد و بغض
کوک: میدونم کسی رو نداری میدونم نمیخوای با ته ازدواج کنییییی با داد
کوک : راستی تولدتتت مبارکککک
ات ویو
سلام صبح بخیر منو که میشناسین من اتم دوست دارم تا اخر این داستا همراهم باشین
صبح با صدای الارم گوشیم بیدار شدم رفتم و کارام رو انجام دادم یه دوش⁵ مین گرفتم و رفتم پایین با مامان و بابام سلام کردم و نشستم
م.ا : دخترم امروز بعد از مدرسه باید کمکم کنی چون شب مهمونی داریم
ات : چه مهمونی به چه مناسبت
م.ا : دخترم ینی یادت نیست امشب تولدتوعه
ات ؛ عا حواسم نبود من برم حاضر شم میام پیشتون
ا.م : برو دخترم دیرت میشه
ات ویو *
رفتم حاضر شدم لباس مدرسه پوشیدم و یه کرم پودر زدم و یکم مژه هامو فر کردم و موهای کوتاهم رو شونه کردم (موهای ات مدل ولف کات هست )
رفتم پاین با همه خداحافظی کردم و رفتم امروز صبح هم مزخرفه ولی من هر روز به کوک فکر میکنم هروز و هر ثانیه (:
عیبی نداره این زندگی منه من میتونم تحمل کنم داشتم فکر میکردم که یهو استاد اومد تو کلاس
داشتم گوش میدادم یک ساعت گذشت و زنگ خورد
رفتم تو حیاط نشستم که کوک رو دیدم
نکته * بچه ها کوک هنوز مدرسش تموم نشده و دوره اخره
به کوک نگاهی کردم که داشت با رفیقش میخندید لبخندی زدم و بغض کردم و گفتم میدونم مال من نیستی ولی ارزو دارم که یروز ببوسمت دوست دارم کوک عزیزم با اینکه میدونم تهش قلبم زخمی میشه ولی چه کنم
کوک ویو
داشتم با لوکا میخندیدم که یهو ات رو دیدم با لبخند داره بهم نگاه میکنه و بغض کرده سریع دویدم سمتش
کوک : سلامممممم
ات : عه کوک تویی سلام خوبی
کوک : اره چرا داشتی گریه میکردی (نگران )
ات: گریه ؟ نه بابا نور افتاب خورد توچشمم
کوک: اها باشه . چیزی نمیخوای ات
ات: نه برو لوکا منتظره
کوک : باشه پس من رفتم خدافض
کوک ویو
من که میدونم داشتی گریه میکردی ات قشنگم چرا اینجوری میکنی داشتم میرفتم بیش لوکا که برگشتم سمت ات که یه بار دیگه نگاش کنم دیدم چشماش قرمزه و داره گریه میکنه تا منو دید سریع خودشو جمع کرد و دوید
ات ویو *
دیدم کوک داره میره توی دلم عربده کشیدمممممم :
اهاییییییی خدااااا چرا اینجوری میکنی من فقط عاشق شدم اشکم ریخت
کسی رو نداشتم که بهش تکیه کنم امروز تولدم بود ولی کسی بهم تبریک نگفت هیچکس نیستتتتتتت 😢چراااا
دیدم کوک برگشت سریع پاشدم و فرار کردم دنبالم میومد
رفتم توی اتاق مخفیم که توی مدرسه داشتم و نشستم اونجا
کوک : اتتتتتت با داد
کوک : اتتتتتت کجاییی چرا چیزی نمیگی ات بگو من شنونده خوبی امممممم با داد و بغض
کوک: میدونم کسی رو نداری میدونم نمیخوای با ته ازدواج کنییییی با داد
کوک : راستی تولدتتت مبارکککک
۱۶.۱k
۲۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.