فیک: my mission
فیک: my mission
پارت:41
......................................
کره شمالی عمارت/
جنی ویو: تو فکر بدبختیام بودم که دایون با کله اومد تو اتاق..
جنی: چته ترسوندیم..
دایون: جنی امشب میریم بیرون.. اومدم بهت بگم..
جنی: هاا. باشه و اینکه لطفاً دیگه اینجوری نیا!
دایون: ها باشه.. میگم کدوم لباسمو بپوشم بهم میاد ؟!
جنی: چه میدونم.. یه لباس ساده بپوش...
دایون: منم امدم از کی میپرسم.. باشه من رفتم...
...
لیسا لباساشو عوض کرده بود از عمارت خارج شد دید که کوک تکیه داده به ماشین گوشی دستشه و منتظرشه..
لیسا: من اومدم بریم؟!
کوک: ها بریم...
سوار شدن سکوت بود این سکوت هردورو اذیت میکرد...
کوک: عام.. میگم زخمت چطوره حالت خوبه؟!
لیسا: آره خوب شده.. الان دردهم ندارم.. راستی ممنون
کوک: هوم.. مواظب خودت باش.. شانس آوردی زیاد عمیق نبود! ... رسیدیم پیاده شو ..
لیسا: باشه...
...۳ساعت بعد عمارت../
همه بجز جنی حاضر بودن.. میخواستن برن کنار دریا .. کوک و لیسا هم برگشته بودن.. داخل حیاط منتظر بودن.. ولی جنی نمیومد..
جین: بچه ها بیاید بریم.. تهیونگا! جنی رو تو بیار!
تهیونگ: چه جالب !
جیسو: ولی لطفاً دعوا نکنید!
..
جنی : لعنییی*داد*
این زخم فاکی چرا پوشونده نمیشه هاا! *داد*
جنی دیگه حوصله نداشت یه آبی به صورتش زد و از عمارت خارج شد و فقط تهیونگ مونده بود بی صدا رفت سوار شد ...
تهیونگ: دیر کردی!
جنی:اومدم که بریم
سرشو به شیشه ماشین تکیه داد و تا آخر راه هیچی نگفت...
همه رسیده بودن.. یه خونه کوچک کنار دریا بود.. جنی پیاده شد و تهیونگ ماشین شو پارک کرد.. منتظر تهیونگ نموند و رفت داخل خونه..
جنی: من اومدم....
لیسا: اومدی.. تهیونگ کو؟!
جنی: الان میاد...
جنی نگاهی به خونه انداخت و کتشو درآورد و به سمت یکی از اتاقا رفت..کتش و گوشیش رو ی گوشه گذاشت و اومد بیرون..
جنی: میگم چرا اینجا دوتا اتاق داره؟!
دایون: یا امشب هممون اینا رو زمین میخوابیم!
جنی: عاها...
تهیونگ ویو :..کل راه رو بی صدا بود .. زخم صورتش خیلی تو چشم بود ... مطمئنم بخاطر این خیلی ناراحت شده... و این منو خوشحال میکنه! چی بهتر از این؟! ..
فردا سویونگ رو پیدا میکنم... و ی نقشه عالی دارم برای شرط! ماشین رو پارک کردم و یه تماس با رییس گرفتم...
(تهیونگ رییس-)
- اوو کیم تهیونگ .. چه عجب زنگ زدی!
یه کاری برام انجام بده!
-چیکار؟!
به جین بگو فردا یه ماموریت داریم! و ینفر رو بفرس.. میخوام بکشمش!
-خب من الان چیکار کنم چجوری؟!
به من ربطی نداره همینی که گفتم انجام بده قول میدم برگشتم یه هدیه عالی بهت بدم!
-.. باشه.
(پایان مکالمه/)
تهیونگ: ببینم تا کجا میتونی ادامه بدی خانوم کیم!
...بعد شام../
جیسو: کوک سوجو آوردین؟!
کوک:.......
سلاممم من برگشتم دیگه از امروز مثل همیشه شروع میکنم 🫂 شرطا زیاده چون پارت بعد اسمات🫂🥺
شرط:
لایک ۳۵
کامنت ۳۰
پارت:41
......................................
کره شمالی عمارت/
جنی ویو: تو فکر بدبختیام بودم که دایون با کله اومد تو اتاق..
جنی: چته ترسوندیم..
دایون: جنی امشب میریم بیرون.. اومدم بهت بگم..
جنی: هاا. باشه و اینکه لطفاً دیگه اینجوری نیا!
دایون: ها باشه.. میگم کدوم لباسمو بپوشم بهم میاد ؟!
جنی: چه میدونم.. یه لباس ساده بپوش...
دایون: منم امدم از کی میپرسم.. باشه من رفتم...
...
لیسا لباساشو عوض کرده بود از عمارت خارج شد دید که کوک تکیه داده به ماشین گوشی دستشه و منتظرشه..
لیسا: من اومدم بریم؟!
کوک: ها بریم...
سوار شدن سکوت بود این سکوت هردورو اذیت میکرد...
کوک: عام.. میگم زخمت چطوره حالت خوبه؟!
لیسا: آره خوب شده.. الان دردهم ندارم.. راستی ممنون
کوک: هوم.. مواظب خودت باش.. شانس آوردی زیاد عمیق نبود! ... رسیدیم پیاده شو ..
لیسا: باشه...
...۳ساعت بعد عمارت../
همه بجز جنی حاضر بودن.. میخواستن برن کنار دریا .. کوک و لیسا هم برگشته بودن.. داخل حیاط منتظر بودن.. ولی جنی نمیومد..
جین: بچه ها بیاید بریم.. تهیونگا! جنی رو تو بیار!
تهیونگ: چه جالب !
جیسو: ولی لطفاً دعوا نکنید!
..
جنی : لعنییی*داد*
این زخم فاکی چرا پوشونده نمیشه هاا! *داد*
جنی دیگه حوصله نداشت یه آبی به صورتش زد و از عمارت خارج شد و فقط تهیونگ مونده بود بی صدا رفت سوار شد ...
تهیونگ: دیر کردی!
جنی:اومدم که بریم
سرشو به شیشه ماشین تکیه داد و تا آخر راه هیچی نگفت...
همه رسیده بودن.. یه خونه کوچک کنار دریا بود.. جنی پیاده شد و تهیونگ ماشین شو پارک کرد.. منتظر تهیونگ نموند و رفت داخل خونه..
جنی: من اومدم....
لیسا: اومدی.. تهیونگ کو؟!
جنی: الان میاد...
جنی نگاهی به خونه انداخت و کتشو درآورد و به سمت یکی از اتاقا رفت..کتش و گوشیش رو ی گوشه گذاشت و اومد بیرون..
جنی: میگم چرا اینجا دوتا اتاق داره؟!
دایون: یا امشب هممون اینا رو زمین میخوابیم!
جنی: عاها...
تهیونگ ویو :..کل راه رو بی صدا بود .. زخم صورتش خیلی تو چشم بود ... مطمئنم بخاطر این خیلی ناراحت شده... و این منو خوشحال میکنه! چی بهتر از این؟! ..
فردا سویونگ رو پیدا میکنم... و ی نقشه عالی دارم برای شرط! ماشین رو پارک کردم و یه تماس با رییس گرفتم...
(تهیونگ رییس-)
- اوو کیم تهیونگ .. چه عجب زنگ زدی!
یه کاری برام انجام بده!
-چیکار؟!
به جین بگو فردا یه ماموریت داریم! و ینفر رو بفرس.. میخوام بکشمش!
-خب من الان چیکار کنم چجوری؟!
به من ربطی نداره همینی که گفتم انجام بده قول میدم برگشتم یه هدیه عالی بهت بدم!
-.. باشه.
(پایان مکالمه/)
تهیونگ: ببینم تا کجا میتونی ادامه بدی خانوم کیم!
...بعد شام../
جیسو: کوک سوجو آوردین؟!
کوک:.......
سلاممم من برگشتم دیگه از امروز مثل همیشه شروع میکنم 🫂 شرطا زیاده چون پارت بعد اسمات🫂🥺
شرط:
لایک ۳۵
کامنت ۳۰
۱۵.۵k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.