پارت چهاردهم
پارت چهاردهم
جین اومد کنارت نشست وباندرو برداشت جای چاقو هارو بست
جین:کی این بلارو سرت اورده
هانا:کو..جونگکوک حرفمو قطع کرد
جونگکوک:یه بی ادبی چیکار داری کی کرده
جین:خودت لو دادی بچه
خندیدم وبه کوک نگاه کردم زیر لب گفت باهات کار دارم حالا صبر کن
هانا:برو بابا
جین:مثلا دارین اروم حرف میزنین
جین رسید به جای زخم هایی که تو شکنجه باهام کردن
جین:اینارم اون بی ادبه کرده کوکی جان
جونگکوک:نه این بلارو جویی ومادرش سرش اوردن
جین:اون مادر دختر خودخواه حال ادمو بهم میزنن
جونگکوک:نه دیگه وجود ندارن که حال ادمو بهم بزنن
جین:یعنی چی نکنه..
جونگکوک:اره دوتاشونم کشتیم
جین:اوه حتما صحنه ای خفنی بوده
هانا:صحنه مردن یه نفر کجاش خفنه
جین همه زخم هارو پانسمان کرد
جین:خوب دیگه تموم شد میتونین برین
با کمک جونگکوک رفتیم اتاق
هانا:جونگکوکی میخوام برم یه جایی زود برمیگردم
جونگکوک:کجا
هانا:اه میشه نگم
جونگکوک:باشه برو ولی مواظب خودت باش
با عجله از اتاق خارح شدی ونفهمیدی چطوری پله ها وراه پله ها طی کردی تا بری پیش تهیونگ وارد اتاقش شدی که صدای ناله شنیدی اروم سرتو از دیوار بیرون اوردی دیدی که تهیونگ با یه دختر کنار هم دارن س*س میکنن اشکام ناخود اگاه شروع به ریختن کرد زود از اتاق اومدم بیرون ودرو محکم زدم
تهیونگ
دلم خیلی برای رابطه داشتن با یه هرزه تنگ شده بود ولی الان هانارو میخواستم ولی اون دیگه مال من نیست به بار زنگ زدم تا یکی از دختراشون بفرستن اینجا
،
.
.
.
داشتیم با هم انجام میدادیم که احساس کردم بوی هانا میاد وخودمو بیشتر به دختره کوببدم تا ببینه که دیگه بیخیالش شدم ومثل من درد عاشقی بکشه ولی یهو با کوبیده شدن در به خودم اومدم الان فرصت خوبیه جونگکوک خوابه هانا اینجاست اعضا رفتن پارتی زود بلند شدم ودختررو کنار زدم ورفتم سمت حیاط دنبال هانا چونکه بوش توی راه رو سمت حیاط پخش شده بود
هانا
با دیدن تهیونگ تو اون وضعیت دیوونه شدم خودمو رسوندم حیاط وشروع ب کردم به گریه کردن با حس دست کسی پشتم سرمو برگردوندم
جین اومد کنارت نشست وباندرو برداشت جای چاقو هارو بست
جین:کی این بلارو سرت اورده
هانا:کو..جونگکوک حرفمو قطع کرد
جونگکوک:یه بی ادبی چیکار داری کی کرده
جین:خودت لو دادی بچه
خندیدم وبه کوک نگاه کردم زیر لب گفت باهات کار دارم حالا صبر کن
هانا:برو بابا
جین:مثلا دارین اروم حرف میزنین
جین رسید به جای زخم هایی که تو شکنجه باهام کردن
جین:اینارم اون بی ادبه کرده کوکی جان
جونگکوک:نه این بلارو جویی ومادرش سرش اوردن
جین:اون مادر دختر خودخواه حال ادمو بهم میزنن
جونگکوک:نه دیگه وجود ندارن که حال ادمو بهم بزنن
جین:یعنی چی نکنه..
جونگکوک:اره دوتاشونم کشتیم
جین:اوه حتما صحنه ای خفنی بوده
هانا:صحنه مردن یه نفر کجاش خفنه
جین همه زخم هارو پانسمان کرد
جین:خوب دیگه تموم شد میتونین برین
با کمک جونگکوک رفتیم اتاق
هانا:جونگکوکی میخوام برم یه جایی زود برمیگردم
جونگکوک:کجا
هانا:اه میشه نگم
جونگکوک:باشه برو ولی مواظب خودت باش
با عجله از اتاق خارح شدی ونفهمیدی چطوری پله ها وراه پله ها طی کردی تا بری پیش تهیونگ وارد اتاقش شدی که صدای ناله شنیدی اروم سرتو از دیوار بیرون اوردی دیدی که تهیونگ با یه دختر کنار هم دارن س*س میکنن اشکام ناخود اگاه شروع به ریختن کرد زود از اتاق اومدم بیرون ودرو محکم زدم
تهیونگ
دلم خیلی برای رابطه داشتن با یه هرزه تنگ شده بود ولی الان هانارو میخواستم ولی اون دیگه مال من نیست به بار زنگ زدم تا یکی از دختراشون بفرستن اینجا
،
.
.
.
داشتیم با هم انجام میدادیم که احساس کردم بوی هانا میاد وخودمو بیشتر به دختره کوببدم تا ببینه که دیگه بیخیالش شدم ومثل من درد عاشقی بکشه ولی یهو با کوبیده شدن در به خودم اومدم الان فرصت خوبیه جونگکوک خوابه هانا اینجاست اعضا رفتن پارتی زود بلند شدم ودختررو کنار زدم ورفتم سمت حیاط دنبال هانا چونکه بوش توی راه رو سمت حیاط پخش شده بود
هانا
با دیدن تهیونگ تو اون وضعیت دیوونه شدم خودمو رسوندم حیاط وشروع ب کردم به گریه کردن با حس دست کسی پشتم سرمو برگردوندم
۶۸.۷k
۳۱ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.