تو خندیدی و من هزاران بار در تصور بوسیدنت اتش گرفتم و سوخ
تو خندیدی و من هزاران بار در تصور بوسیدنت اتش گرفتم و سوختم. تو سخن گفتی و من در چشمانت هزاران بار گم گشتم و راه نجاتم را نیافتم. تو نفس کشیدی و من در موجِ سهمگینِ موهانت هزاران بار غرق شدم و نفس بریدم. میبینی تاریک ترین من؟حتی مردن برایت هم لذت بخش است، هزاران بار برایت جان دادم و دم نزدم.
۹.۱k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.