می ترسیدم بروی
می ترسیدم بروی
می ترسیدم مدتی که نبودم از ذهنت بروم
می ترسیدم برایت معنی نداشته باشم
ولی...
با تمام این ترسها
دیگر مهم نیست
دیگر از هیچ کدام ترسی ندارم
می دانم ممکن است بروی
میدانم ممکن است آسیب بدی بخورم
ولی دیگر مهم نیست....
چون که میدانم
تسلیم کسی شدم
که واقعا آن را دوست داشتم
تمام وجودم برای برایش گذاشتم
مهم این است
به او عشق ورزیدم
به او ابراز محبت کرده ام
به او ..
برای همین دیگر مهم نیست ترس هایم
تو تا وقتی که من عمر میکنم
در داستان هایی که با آنها زندگی میکنم
که خانه ای دارند به نام ذهن
وجود داری.
#teakook
می ترسیدم مدتی که نبودم از ذهنت بروم
می ترسیدم برایت معنی نداشته باشم
ولی...
با تمام این ترسها
دیگر مهم نیست
دیگر از هیچ کدام ترسی ندارم
می دانم ممکن است بروی
میدانم ممکن است آسیب بدی بخورم
ولی دیگر مهم نیست....
چون که میدانم
تسلیم کسی شدم
که واقعا آن را دوست داشتم
تمام وجودم برای برایش گذاشتم
مهم این است
به او عشق ورزیدم
به او ابراز محبت کرده ام
به او ..
برای همین دیگر مهم نیست ترس هایم
تو تا وقتی که من عمر میکنم
در داستان هایی که با آنها زندگی میکنم
که خانه ای دارند به نام ذهن
وجود داری.
#teakook
۶.۶k
۲۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.