فیک: my mission
فیک: my mission
پارت:25
......................................
کره شمالی عمارت/
دایون: تو غلط کردی نمیدی!
دایون سمت کمد رفت و هرچی لباسه جیمینه رو بیرون آورد و پرت کرد رو زمین
جیمین: محض رضای خدا ول کن بخدا حقوق یه ماهمو دادم اون تیشرت..
دایون: گفتم میپوشم یعنی میپوشم!
جیمین: تو چرا انقد منو اذیت میکنیی
دایون: فعلآ از جلو چشمام گمشو!
جیمین: دایون جان لطفاً نکن به خدا منم انسان.
دایون تیشرت رو پیدا کرد و جیمین بقیه حرفشو تموم نکرد..
جیمین: توروخدا به پاهات میوفتم پسش بده!
دایون: گمشو بابا.
جیمین: دایونااا!
دایون هرجا میرفت جیمینم دنبالش بود و ازش میخواست لباسشو پس بده ..
دایون دیگه عصبی شده بود و شیشه عطرشو به سمت جیمین پرت کرد.. مستقیم خورد به پیشونیش.
جیمین: عاییی واییییییییییییییییی دایونااااا*داد*
دایون: تا تو باشی دیگه منو اذیت نکنی!
جیمین: زدی پیشونیمو نابود کردی سگ*داد*
دایون: داد نزن وگرنه اینبار قشنگ میزنم دونصفش میکنم*داد*
جیمین: از تو بعید نیست هرکاری ازت برمیاد..
دایون: توبرو بیرون میخوام لباس عوض کنم..
جیمین: خیلی بدجنسی..
......................
۲۰مین بعد/
تهیونگ نشسته بود و منتظر بقیه بود که بیان اول لیسا و رزی اومدن بعد کوک و جیسو و بلاخره جیمین و دایون...
تهیونگ: خب بشینید باهاتون کار دارم..
کوک: مرتیکه زود بگو.. به خدا هنوز خوابم میاد
تهیونگ: هرکی وسط حرفم بپره جوری میزنمش نتونه حرف بزنه!
تو رییست کو؟!
لیسا: تو اتاقش نبود.. نمیدونم کجاست..
تهیونگ: رفته هرزگ....
جنی: ببخشید آقای محترم همرو مثل خودت نبین!
دایون: کجا بودی؟!
جنی: رفته بودم ورزش..
تهیونگ یه نگاهی به لباسای جنی انداخت و پوزخند زد..
تهیونگ: معلومه با این لباسا رفتی ورزش!*تمسخر*
جنی: هرکاری انجام بدم به تو ربط نداره! راستی دیشبم خوب کارتو انجام میدادی ناله اش خیلی بلند بود متاسفانه شنیدم!
رزی: . نکنه این فک میکنه من... عی بابا! *توی ذهنش*
تهیونگ: اصن درمورد چی حرف میزنی! هرزه خانوم برگرد همونجا که بودی خودم تنهایی هم میتونم کارارو انجام بدم!
جنی: خفه شو و انقد رو عصابم راه نرو*آخرشو داد*
تهیونگ: به چه جرئتی سر من داد میزنی هاا*داد*
جنی تفنگی که همراش بود رو درآورد و روبه تهیونگ گرفت
جنی: خفه شو تا یه خلوله تو مغزت خالی نکردم*عصبی*
تهیونگم کم نیاورد و تفنگشو در آورد به سمت جنی نشونه گرفت..
تهیونگ: تو زرنگ باشی من از تو زرنگ ترم باهوشم باشی صدبرابر باهوش ترم! فک نکن کشته مرده توییم! همین الانشم میتونم بکشمت و بندازم گردن یکی دیگه!
همه ساکت بودن جرعت حرف زدن نداشتن فقط به اتفاقی که جلوشون رخ میداد نگا میکردن
سلامم..خب مشکلی پیش اومده الانم بیمارستانم .فعلا نمیتونم پارت بعدیو بزارم..اینم از قبل نوشته بودم
شب حتماً میزارم دوستون دارم 🫂
پارت:25
......................................
کره شمالی عمارت/
دایون: تو غلط کردی نمیدی!
دایون سمت کمد رفت و هرچی لباسه جیمینه رو بیرون آورد و پرت کرد رو زمین
جیمین: محض رضای خدا ول کن بخدا حقوق یه ماهمو دادم اون تیشرت..
دایون: گفتم میپوشم یعنی میپوشم!
جیمین: تو چرا انقد منو اذیت میکنیی
دایون: فعلآ از جلو چشمام گمشو!
جیمین: دایون جان لطفاً نکن به خدا منم انسان.
دایون تیشرت رو پیدا کرد و جیمین بقیه حرفشو تموم نکرد..
جیمین: توروخدا به پاهات میوفتم پسش بده!
دایون: گمشو بابا.
جیمین: دایونااا!
دایون هرجا میرفت جیمینم دنبالش بود و ازش میخواست لباسشو پس بده ..
دایون دیگه عصبی شده بود و شیشه عطرشو به سمت جیمین پرت کرد.. مستقیم خورد به پیشونیش.
جیمین: عاییی واییییییییییییییییی دایونااااا*داد*
دایون: تا تو باشی دیگه منو اذیت نکنی!
جیمین: زدی پیشونیمو نابود کردی سگ*داد*
دایون: داد نزن وگرنه اینبار قشنگ میزنم دونصفش میکنم*داد*
جیمین: از تو بعید نیست هرکاری ازت برمیاد..
دایون: توبرو بیرون میخوام لباس عوض کنم..
جیمین: خیلی بدجنسی..
......................
۲۰مین بعد/
تهیونگ نشسته بود و منتظر بقیه بود که بیان اول لیسا و رزی اومدن بعد کوک و جیسو و بلاخره جیمین و دایون...
تهیونگ: خب بشینید باهاتون کار دارم..
کوک: مرتیکه زود بگو.. به خدا هنوز خوابم میاد
تهیونگ: هرکی وسط حرفم بپره جوری میزنمش نتونه حرف بزنه!
تو رییست کو؟!
لیسا: تو اتاقش نبود.. نمیدونم کجاست..
تهیونگ: رفته هرزگ....
جنی: ببخشید آقای محترم همرو مثل خودت نبین!
دایون: کجا بودی؟!
جنی: رفته بودم ورزش..
تهیونگ یه نگاهی به لباسای جنی انداخت و پوزخند زد..
تهیونگ: معلومه با این لباسا رفتی ورزش!*تمسخر*
جنی: هرکاری انجام بدم به تو ربط نداره! راستی دیشبم خوب کارتو انجام میدادی ناله اش خیلی بلند بود متاسفانه شنیدم!
رزی: . نکنه این فک میکنه من... عی بابا! *توی ذهنش*
تهیونگ: اصن درمورد چی حرف میزنی! هرزه خانوم برگرد همونجا که بودی خودم تنهایی هم میتونم کارارو انجام بدم!
جنی: خفه شو و انقد رو عصابم راه نرو*آخرشو داد*
تهیونگ: به چه جرئتی سر من داد میزنی هاا*داد*
جنی تفنگی که همراش بود رو درآورد و روبه تهیونگ گرفت
جنی: خفه شو تا یه خلوله تو مغزت خالی نکردم*عصبی*
تهیونگم کم نیاورد و تفنگشو در آورد به سمت جنی نشونه گرفت..
تهیونگ: تو زرنگ باشی من از تو زرنگ ترم باهوشم باشی صدبرابر باهوش ترم! فک نکن کشته مرده توییم! همین الانشم میتونم بکشمت و بندازم گردن یکی دیگه!
همه ساکت بودن جرعت حرف زدن نداشتن فقط به اتفاقی که جلوشون رخ میداد نگا میکردن
سلامم..خب مشکلی پیش اومده الانم بیمارستانم .فعلا نمیتونم پارت بعدیو بزارم..اینم از قبل نوشته بودم
شب حتماً میزارم دوستون دارم 🫂
۶.۴k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.