میدونی ؟
میدونی ؟
دلم شده حیاط خلوته پاییز ...
واسه همینه تا نگات میکنم دلم میریزه ، خاصیت پاییزه وگرنه که مام ندید بدید نیستیم ،
تا چشم کار میکنه آدمای جور واجور ریخته بیرون و از جلوی چشمام رژه میرن.
رنگا رنگن مثل برگای کف خیابون.
ولی عادت کردم به آب و هوای تو ،
عادت کردم به خنده هات
وقتی میخندی میشم یه درخت که
انگاری یکی تکون تکونش میده ،
یهو توی دلم همه چی میریزه...
توام کیف میکنی و میری ،
ولی یروز تموم میشه ،
دیگه برگی روی شاخه های تنم
نمیمونه واسه ریختن ،
ای کاش بیای و بمونی تا نرسه اونروز ...
دلم شده حیاط خلوته پاییز ...
واسه همینه تا نگات میکنم دلم میریزه ، خاصیت پاییزه وگرنه که مام ندید بدید نیستیم ،
تا چشم کار میکنه آدمای جور واجور ریخته بیرون و از جلوی چشمام رژه میرن.
رنگا رنگن مثل برگای کف خیابون.
ولی عادت کردم به آب و هوای تو ،
عادت کردم به خنده هات
وقتی میخندی میشم یه درخت که
انگاری یکی تکون تکونش میده ،
یهو توی دلم همه چی میریزه...
توام کیف میکنی و میری ،
ولی یروز تموم میشه ،
دیگه برگی روی شاخه های تنم
نمیمونه واسه ریختن ،
ای کاش بیای و بمونی تا نرسه اونروز ...
۸۳۵
۱۴ آذر ۱۴۰۳