مافیای من
مافیا پارت ۱
ات ویو
صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم
بلند شدم حاضر شدم برم دانشگاه
چند ساعت گذشت و ات برگشت به خانه
مثل همیشه صدای میوند وقتی وارد خانه شدم پدرم روودیدم
( پدر ات قمار باز بود و از بودن ات ناراضی هس و مادرش از پدرش جدا شده بود و پدر ات نمیزاره مادرش بینش و نامادری داره که نامادریش اذیتش نی کنه )
ات ویو
رسیدم خانه وقتی درو باز کردم دیدم بابام داره با چند تا مرد حرف می زنه توجهی نکردم از پله ها می رفتم بالا یک پسری که خیلی جذاب بود چشم بهش افتاد چند تا بادیگارد هم کنارش بودن دقت نکردم رفتم بالا می خواستم لباسم رو دربیارم که بابام صدا زد
پدر ات ( ویو چون )
مادر خوانده ات ( ناتنی
ویو چون : ات ات ات
ات : بلههههههه
هوف باز چی می خواهد
ات رفت پایین
ویو چون : حاضر شو باید با اینا بری
ات : چی کجا برم چی میگی
ویو چون: من تو رو فروختم
ات : چی فروختی ؟؟ ( باداد )
ویو چو : داد نزن خجالت بکش پیش اربات
ات : هه چی ارباب
ویو چون : ارباب خیلی ازتون معذرت می خواهم از طرف دخترم
ات : هه اولن لازم نیس تو از طرف من از این معذرت بخواهی دومن دخترممم هه من دخترتم این طوری منو فروختی ارهههه این همه سال منو شکنجه دادی
جیمین : هویییی درست حرف بزن این اسم داره ارباب عادت کن
ناتنی : خفه شو دختره هرزه حالا هم برو
ات : چقدر این بهت پول داده که حاضری منو بفدوشی
ناتنی : به تو هیچ رب نداره
جیمین : دختر جون بدو حاضر شو
ات : فکر کردی میام
ویو چون : مگه دست توعه
جیمین به بادیگاردا علامت داد تا ات و ببرن
ات هم دید بادیگردا میاد مثلا خرد زمین
ات : ای پام
جیمین علامت داد تا یکی از بادیگاردا بره بینه چی شده که ات تو جورابش چاقو داشت زد به دست بادیگارد و از خانه فرار کرد وقتی در خدنه رو باز کردم دید ماشین خیلی گرون قیمت اونجاس به پیش بادیگاردا رفت و گفت
ات : عمم ارباب کارتون داره همه شون رفتن داخل ات هم از فرصت استفاده ورد و فرار کرد
توی خانه
جیمین : چی شد ای احمق ها برین دنبالش
وقتی بادیگاردا می خواستن برن بادیگارد های دیکه در رو باز وردن
بادیگاردا : با من کاری داشتید
جیمین : چی برین دنبال اون دخترهههه ( با داد )
بادیگاردا رفتن جیمین نشست رو مبل
جیمین : انگار به دخترتون ادب یاد ندادین
ویو چون : خیلی ببخشید ارباب
وقو چون : یک دختر دیگه دارم اون با ادب تره
ویو چون : چالیون
چالیون خواهر ات هستش که مثل ات اذیتش می کنع ولی از پدرش نفرت داره
چاکسون : بله پدر جان
چون ویو : اینم دخترم
جیمینی ویو
وقتی ات وارد سالن شد خیلی خوشگل بو خیلی خوش اندم بود موهاش ولی وقتی چالیون وارد شد زیاد به دلم نشست خوشگل بو ولی ات چیز دیگه بود ( جیمین از دست رفت 😭😭 ارمی ها حملهههع )
جیمین : بهتره یک دختر واسه تون بمونه ات رو پیدا کنید
جیمین : چالیون و به عنوان گروگان بگیریم اونن خودشو نشون میده
ویو چون : ارباب خیلی باهوش هستید
پدر ات زنگ زد به ات
ات : هه فکر کردی بر میگرد م به اون قبرستون
پدر ات : برنگردی خواهرت رو میکشم
ات : هه تو خیلی خنده داره
جیمین : دختر جون برمیگردی یا خودم خواهرت روومیکشم اوه اینجا رو ببین تفنگم گوله داره دارم
ات : بچه نتوسون بابام تنفنگ کجا بود
جیمین تنفگنش رو زد به زمین
جمینی: گوله بعدی تو مغز خواهرته
جمین قط کرد
چند دقیقه بعد
شرایط
کامنت بالای ۵ 🌟🌟
لایک بالای ۵ ♥️♥️
ات ویو
صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم
بلند شدم حاضر شدم برم دانشگاه
چند ساعت گذشت و ات برگشت به خانه
مثل همیشه صدای میوند وقتی وارد خانه شدم پدرم روودیدم
( پدر ات قمار باز بود و از بودن ات ناراضی هس و مادرش از پدرش جدا شده بود و پدر ات نمیزاره مادرش بینش و نامادری داره که نامادریش اذیتش نی کنه )
ات ویو
رسیدم خانه وقتی درو باز کردم دیدم بابام داره با چند تا مرد حرف می زنه توجهی نکردم از پله ها می رفتم بالا یک پسری که خیلی جذاب بود چشم بهش افتاد چند تا بادیگارد هم کنارش بودن دقت نکردم رفتم بالا می خواستم لباسم رو دربیارم که بابام صدا زد
پدر ات ( ویو چون )
مادر خوانده ات ( ناتنی
ویو چون : ات ات ات
ات : بلههههههه
هوف باز چی می خواهد
ات رفت پایین
ویو چون : حاضر شو باید با اینا بری
ات : چی کجا برم چی میگی
ویو چون: من تو رو فروختم
ات : چی فروختی ؟؟ ( باداد )
ویو چو : داد نزن خجالت بکش پیش اربات
ات : هه چی ارباب
ویو چون : ارباب خیلی ازتون معذرت می خواهم از طرف دخترم
ات : هه اولن لازم نیس تو از طرف من از این معذرت بخواهی دومن دخترممم هه من دخترتم این طوری منو فروختی ارهههه این همه سال منو شکنجه دادی
جیمین : هویییی درست حرف بزن این اسم داره ارباب عادت کن
ناتنی : خفه شو دختره هرزه حالا هم برو
ات : چقدر این بهت پول داده که حاضری منو بفدوشی
ناتنی : به تو هیچ رب نداره
جیمین : دختر جون بدو حاضر شو
ات : فکر کردی میام
ویو چون : مگه دست توعه
جیمین به بادیگاردا علامت داد تا ات و ببرن
ات هم دید بادیگردا میاد مثلا خرد زمین
ات : ای پام
جیمین علامت داد تا یکی از بادیگاردا بره بینه چی شده که ات تو جورابش چاقو داشت زد به دست بادیگارد و از خانه فرار کرد وقتی در خدنه رو باز کردم دید ماشین خیلی گرون قیمت اونجاس به پیش بادیگاردا رفت و گفت
ات : عمم ارباب کارتون داره همه شون رفتن داخل ات هم از فرصت استفاده ورد و فرار کرد
توی خانه
جیمین : چی شد ای احمق ها برین دنبالش
وقتی بادیگاردا می خواستن برن بادیگارد های دیکه در رو باز وردن
بادیگاردا : با من کاری داشتید
جیمین : چی برین دنبال اون دخترهههه ( با داد )
بادیگاردا رفتن جیمین نشست رو مبل
جیمین : انگار به دخترتون ادب یاد ندادین
ویو چون : خیلی ببخشید ارباب
وقو چون : یک دختر دیگه دارم اون با ادب تره
ویو چون : چالیون
چالیون خواهر ات هستش که مثل ات اذیتش می کنع ولی از پدرش نفرت داره
چاکسون : بله پدر جان
چون ویو : اینم دخترم
جیمینی ویو
وقتی ات وارد سالن شد خیلی خوشگل بو خیلی خوش اندم بود موهاش ولی وقتی چالیون وارد شد زیاد به دلم نشست خوشگل بو ولی ات چیز دیگه بود ( جیمین از دست رفت 😭😭 ارمی ها حملهههع )
جیمین : بهتره یک دختر واسه تون بمونه ات رو پیدا کنید
جیمین : چالیون و به عنوان گروگان بگیریم اونن خودشو نشون میده
ویو چون : ارباب خیلی باهوش هستید
پدر ات زنگ زد به ات
ات : هه فکر کردی بر میگرد م به اون قبرستون
پدر ات : برنگردی خواهرت رو میکشم
ات : هه تو خیلی خنده داره
جیمین : دختر جون برمیگردی یا خودم خواهرت روومیکشم اوه اینجا رو ببین تفنگم گوله داره دارم
ات : بچه نتوسون بابام تنفنگ کجا بود
جیمین تنفگنش رو زد به زمین
جمینی: گوله بعدی تو مغز خواهرته
جمین قط کرد
چند دقیقه بعد
شرایط
کامنت بالای ۵ 🌟🌟
لایک بالای ۵ ♥️♥️
۳۵.۶k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.