میداني ، نبض زندگاني را زماني درك کردم که موج پر تلاطم نگ
میداني ، نبض زندگاني را زماني درك کردم که موج پر تلاطم نگآهت قلب بیتاب مرا از آنِ خود کرد ؛ گفتنی نیست اما ای کآش میتوانستي قلبم را لمس کنی ؤ ببیني که چگونة با وجودت در این هیاهوي آشکار ، آرام است .
بند بندِ وجودم ، از زیبایي بیکرانِ تو در تعجبند ، چرا که تو مظهر زيبايي هستي ؛ در آخر میبوسم با عشقِ تمام آن دو مروارید شیرین تر از عسل را تا بداني که هیچ چیز مانند لب هاي شرآبي رنگت ، مرا مدهؤشِ خود نمیکند
نعمت است بودنت ، داشتنت
ابیات چه کهنه میشود در وصف ٮۊ
اما خیالي نیست ، من بي سواد میشوم
وقتي حرفِ ٮوست
بند بندِ وجودم ، از زیبایي بیکرانِ تو در تعجبند ، چرا که تو مظهر زيبايي هستي ؛ در آخر میبوسم با عشقِ تمام آن دو مروارید شیرین تر از عسل را تا بداني که هیچ چیز مانند لب هاي شرآبي رنگت ، مرا مدهؤشِ خود نمیکند
نعمت است بودنت ، داشتنت
ابیات چه کهنه میشود در وصف ٮۊ
اما خیالي نیست ، من بي سواد میشوم
وقتي حرفِ ٮوست
۲.۷k
۲۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.