دختر شیطون
دختر شیطون (پارت سه)
سودان: مثلا میخوای چیکار کنی (با داد)
جیمین:رو من داد نزن (با داد)
سودان:توهم
حرف صدای مدیر نسب موند و برگش طرف صدا
مدیر: اینجا چ خبر (با داد)
پسرا همه شون صاف وایسادن سودان سری هنوز نشست بودن روی زمین ک کوک از بازوی سودان گرفت بلندش کرده جیمین سری رو بلند کرده
کوک: چیزی نیست آقا فقط نوشاب این دختر روی این دختر ریخت بد دعواشون شد (با پوزخند)
سودان و سری با چشای گشاد ب کوک نگاه میکردن سری ی خند ریز کرده
مدیر: ک دعواشون شد (با نیش خند)
جیهوپ: اهومم
مدیر: شما پسرا دفتر من (با داد)
بدشم راحشو گرفت رفت بدز رفتن مدیر سودان و سری زدن زیر خند هردوشون بخش زمین بودن ک شوگا داد زد گفت
شوگا: مگه رفت ب اتاق مدیر خند داره
(با داد)
سودان: ن اسکل شدن شما خندار
دوباره زد زیر خند ک کوک از زیر بازوش گرفت بلند کرد تو چشای آبیش نگا کرد گفت
کوک: هی داری درمورد چی می زری
سودان با اخم بازوشو از دست کوک کشید بیرون گفت
سودان: دیگه ب من دست نزن (با داد)
کوک: اوکی چرا داغ کردی مگه کنجی بهت دست نزنم هوم (با پوزخند)
سودان داد زد گفت
سودان: بتو
که با سرفش حرفش قطع شده همینجوری سرف میکرد ک افتاد روی زمین سری سری رفت طرف سودان گفت
سری: سودان چی شد
ک یادش افتاد سودان اصم داره سره سودان روی پاشه گذاشت ب کوک گفت
سری:هویی الدنگ اون کیف بد ب من
کوک ک توی شوک بود سری کیف داد ب یونسری
یونسری کیف گرفت توشو گشت دید اسپری اصم سودان نیست بغضش گرفت توی چشاش اشک علق زد ب سودان گفت
سری: چشاتو نبند باشه
اشکاش از چشاش روی گون هاش سرازیر می شد..
سودان: مثلا میخوای چیکار کنی (با داد)
جیمین:رو من داد نزن (با داد)
سودان:توهم
حرف صدای مدیر نسب موند و برگش طرف صدا
مدیر: اینجا چ خبر (با داد)
پسرا همه شون صاف وایسادن سودان سری هنوز نشست بودن روی زمین ک کوک از بازوی سودان گرفت بلندش کرده جیمین سری رو بلند کرده
کوک: چیزی نیست آقا فقط نوشاب این دختر روی این دختر ریخت بد دعواشون شد (با پوزخند)
سودان و سری با چشای گشاد ب کوک نگاه میکردن سری ی خند ریز کرده
مدیر: ک دعواشون شد (با نیش خند)
جیهوپ: اهومم
مدیر: شما پسرا دفتر من (با داد)
بدشم راحشو گرفت رفت بدز رفتن مدیر سودان و سری زدن زیر خند هردوشون بخش زمین بودن ک شوگا داد زد گفت
شوگا: مگه رفت ب اتاق مدیر خند داره
(با داد)
سودان: ن اسکل شدن شما خندار
دوباره زد زیر خند ک کوک از زیر بازوش گرفت بلند کرد تو چشای آبیش نگا کرد گفت
کوک: هی داری درمورد چی می زری
سودان با اخم بازوشو از دست کوک کشید بیرون گفت
سودان: دیگه ب من دست نزن (با داد)
کوک: اوکی چرا داغ کردی مگه کنجی بهت دست نزنم هوم (با پوزخند)
سودان داد زد گفت
سودان: بتو
که با سرفش حرفش قطع شده همینجوری سرف میکرد ک افتاد روی زمین سری سری رفت طرف سودان گفت
سری: سودان چی شد
ک یادش افتاد سودان اصم داره سره سودان روی پاشه گذاشت ب کوک گفت
سری:هویی الدنگ اون کیف بد ب من
کوک ک توی شوک بود سری کیف داد ب یونسری
یونسری کیف گرفت توشو گشت دید اسپری اصم سودان نیست بغضش گرفت توی چشاش اشک علق زد ب سودان گفت
سری: چشاتو نبند باشه
اشکاش از چشاش روی گون هاش سرازیر می شد..
۱۷.۶k
۱۷ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.