٭خونـِ خُوشگِل مَن! -پارت24-
من:بله؟!
ج.ه:اول برو صورتتو بشور اون برقگرفته ها رو هم درست کن بعد بهت میگم
من:اوکی(همون کاریی که گفته بود رو کردمو رفتم رو کاناپه کنارش نشستم)
من:کارت؟!
ج.ه:الان بهتری؟! سردرد که نداری؟! سرگیجه چی؟!
من:چی شده مگه؟!
ج.ه:دیشبو یادت رفته؟!
دغدغهای داری؟! چیز ترسناکی دیدی؟! چی شد یهو؟!
من:عااا دیشبب
خب داشتم تو ویورس میگشتم یه صدای ترسناکی بیرون هنذفیری شنیدم اولش اوکی بودما نمیدونم یهو چی شدم..
ج.ه:خوبه که الان خوبی
من:چرا سر صبح اومدی اینجا؟!
ج.ه:از دیشب اینجام یه لحضه رفتم کار داشتم ولی متاسفانه یادم رفته بود کلید رو بردارم
من:ممنون(به سمت آشپزخونه حرکت کردم که یهو صدای زنگ گوشیمو از تو اتاقم شنیدم و همچو جت به طرفش رفتم..)
من:عه این پسرهه(گوشیو برمیدارم)
+الوو
-سلام خواب بودی؟!
+عم سلام نه بیدارم چطور؟!
-گفتم خواب بودی نه هستی! اگه الان خواب باشی که نمیتونی جواب بدی:/
+{باخنده}چرا میتونم توی خواب بردارم چرتو پرت بگم!
-درسته://
+حالا از چه جهت میگی خواب بودم یا نبودم؟!
-از جهتی که دوهزار بار زنگ جنابعالی زدم مگه جواب میدادی!:|
+دوهزار بار صبح روز تعطیل زنگ میزنی انتظار داشته باش آدم خواب باشه:/
-منطقیه..
+ولی نمیدونم چرا بیدار نشدم معمولا زنگ موبایلم بیدارم میکنه احتمالا به خاطره اینه که بیهو.. عه نه یعنی چیز
-بیهوش شده بودی؟! چی شده؟! چیکار کردی؟! الان خوبی؟!
+آرااامم ترمز بگیر باهم بریم زندهام الان:/
فقط از جذابیت شما غش کرده بودم همین:]
-(میخنده)جدیی؟!
پس باید به خاطر داشته باشی امروز همو میبینیم
+آره یادم مونده ولی متاسفانه الان حضور یه سوسک رو توی اتاقم حس میکنم که باید برم سراغش بعدا بهت زنگ میزنم مامان خدافظ
(به سرعت قط میکنم که نتونه اسم شماره رو بخونه)
ج.ه:من سوسکم اره؟!:/
من:احتمالا هستی دیگه
ج.ه:اول برو صورتتو بشور اون برقگرفته ها رو هم درست کن بعد بهت میگم
من:اوکی(همون کاریی که گفته بود رو کردمو رفتم رو کاناپه کنارش نشستم)
من:کارت؟!
ج.ه:الان بهتری؟! سردرد که نداری؟! سرگیجه چی؟!
من:چی شده مگه؟!
ج.ه:دیشبو یادت رفته؟!
دغدغهای داری؟! چیز ترسناکی دیدی؟! چی شد یهو؟!
من:عااا دیشبب
خب داشتم تو ویورس میگشتم یه صدای ترسناکی بیرون هنذفیری شنیدم اولش اوکی بودما نمیدونم یهو چی شدم..
ج.ه:خوبه که الان خوبی
من:چرا سر صبح اومدی اینجا؟!
ج.ه:از دیشب اینجام یه لحضه رفتم کار داشتم ولی متاسفانه یادم رفته بود کلید رو بردارم
من:ممنون(به سمت آشپزخونه حرکت کردم که یهو صدای زنگ گوشیمو از تو اتاقم شنیدم و همچو جت به طرفش رفتم..)
من:عه این پسرهه(گوشیو برمیدارم)
+الوو
-سلام خواب بودی؟!
+عم سلام نه بیدارم چطور؟!
-گفتم خواب بودی نه هستی! اگه الان خواب باشی که نمیتونی جواب بدی:/
+{باخنده}چرا میتونم توی خواب بردارم چرتو پرت بگم!
-درسته://
+حالا از چه جهت میگی خواب بودم یا نبودم؟!
-از جهتی که دوهزار بار زنگ جنابعالی زدم مگه جواب میدادی!:|
+دوهزار بار صبح روز تعطیل زنگ میزنی انتظار داشته باش آدم خواب باشه:/
-منطقیه..
+ولی نمیدونم چرا بیدار نشدم معمولا زنگ موبایلم بیدارم میکنه احتمالا به خاطره اینه که بیهو.. عه نه یعنی چیز
-بیهوش شده بودی؟! چی شده؟! چیکار کردی؟! الان خوبی؟!
+آرااامم ترمز بگیر باهم بریم زندهام الان:/
فقط از جذابیت شما غش کرده بودم همین:]
-(میخنده)جدیی؟!
پس باید به خاطر داشته باشی امروز همو میبینیم
+آره یادم مونده ولی متاسفانه الان حضور یه سوسک رو توی اتاقم حس میکنم که باید برم سراغش بعدا بهت زنگ میزنم مامان خدافظ
(به سرعت قط میکنم که نتونه اسم شماره رو بخونه)
ج.ه:من سوسکم اره؟!:/
من:احتمالا هستی دیگه
۸۳۰
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.