± گفت :
± گفت :
براش مهم نیستی دیگه ؛
‹ دوستت نداره . ›
ك اگه دوستت داشت ،
نمیذاشت اینطوری عذاب بکشی .
اذیت بشی ، اشک بریزی ،
اینطوری غرورتو له نمیکرد ، تورو دور نمینداخت ، یکی دیگه رو به تو ترجیح نمیداد ، حتی نمیذاشت کسی فکر کنه میتونه بهش نزدیک بشه .
دوستت نداره ك اشکتو درمیاره تا
یکی دیگه رو بخندونه .
دوستت نداره ك اجازه میده
شبو غمگین بخوابی ، دوستت نداره ك
براش مهم نیست چقدر دلتنگشی ،
دوستت نداره ک سراغتو نمیگیره . .
دوستت نداره ك حرفاشو یادش میره ،
تورو یادش میره . .
اتفاقاتِ بِینتون رو یادش میره ،
‹ دوستت نداره ك میبینه افتادی و
از روت رد میشه . ›
دوستت نداره ك جلوی چشمت
دست یکی دیگه رو میگیره با اینکه میدونه
تو، قلبت میسوزه .
گفت :
براش اهمیت نداری ، مهم نیستی .
اون توجه نمیکنه به اینکه تو چقدر اذیت
میشی و یا چه عذابی رو میگذرونی این روزا . .
هر کسی هم برای اون مهم باشه ،
تو فاقد اهمیتی .
چون اگر غیر از این بود ،
الان تو حالت این نبود .
‹ همهی اون مدت ك حرف میزد
ساکت بودم و داشتم به حرفاش گوش میکردم ،
داشتم به تک تک جملههایی ك . .
پشت سر هم میگفت فکر میکردم ؛
راست میگفت ، راست میگفت .
بعد شنیدن این حرفاش ،
من تازه فهمیدم برات اصلا مهم نیستم .
قبلش فکر میکردم وقتی میگی ؛
‹ دوستت دارم ›
برات مهمم ، اهمیت دارم؛، بخاطریه لبخندم دنیا رو به هم میریزی ، راست میگی ک
با من آرامش داری . .
اما درواقع تو اصلا هیچوقت منو
دوست نداشتی و
همهی حرفات دروغ بود . . ')!🖤'💭'
- لنترن نوشت
براش مهم نیستی دیگه ؛
‹ دوستت نداره . ›
ك اگه دوستت داشت ،
نمیذاشت اینطوری عذاب بکشی .
اذیت بشی ، اشک بریزی ،
اینطوری غرورتو له نمیکرد ، تورو دور نمینداخت ، یکی دیگه رو به تو ترجیح نمیداد ، حتی نمیذاشت کسی فکر کنه میتونه بهش نزدیک بشه .
دوستت نداره ك اشکتو درمیاره تا
یکی دیگه رو بخندونه .
دوستت نداره ك اجازه میده
شبو غمگین بخوابی ، دوستت نداره ك
براش مهم نیست چقدر دلتنگشی ،
دوستت نداره ک سراغتو نمیگیره . .
دوستت نداره ك حرفاشو یادش میره ،
تورو یادش میره . .
اتفاقاتِ بِینتون رو یادش میره ،
‹ دوستت نداره ك میبینه افتادی و
از روت رد میشه . ›
دوستت نداره ك جلوی چشمت
دست یکی دیگه رو میگیره با اینکه میدونه
تو، قلبت میسوزه .
گفت :
براش اهمیت نداری ، مهم نیستی .
اون توجه نمیکنه به اینکه تو چقدر اذیت
میشی و یا چه عذابی رو میگذرونی این روزا . .
هر کسی هم برای اون مهم باشه ،
تو فاقد اهمیتی .
چون اگر غیر از این بود ،
الان تو حالت این نبود .
‹ همهی اون مدت ك حرف میزد
ساکت بودم و داشتم به حرفاش گوش میکردم ،
داشتم به تک تک جملههایی ك . .
پشت سر هم میگفت فکر میکردم ؛
راست میگفت ، راست میگفت .
بعد شنیدن این حرفاش ،
من تازه فهمیدم برات اصلا مهم نیستم .
قبلش فکر میکردم وقتی میگی ؛
‹ دوستت دارم ›
برات مهمم ، اهمیت دارم؛، بخاطریه لبخندم دنیا رو به هم میریزی ، راست میگی ک
با من آرامش داری . .
اما درواقع تو اصلا هیچوقت منو
دوست نداشتی و
همهی حرفات دروغ بود . . ')!🖤'💭'
- لنترن نوشت
۶.۱k
۱۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.