عشقه پروانه به دریاش))))

پروانه کوچولو نگاهی به پوستر روبه روش انداخت..میدونست کجاست..دریاست،
دقیقا میدونست کدوم قسمت از شهرعه..مادرش قبل از مرگش به اون راجبه دریا گفته بود،
اما...
میدونست اگه بره دریا و یکم نزدیکش بشه،میمیره
کنارعه پنجره ی کلاس نشست و به صدای زیبای معلم گوش داد
معلم:بچه ها،میدونستید حیوانات خیلی کمتر از ما عمر میکنند!؟
مثلا بعضی حیوونا که ما ازشون میترسیم کمتر از ما عمر میکنند
پروانه با خودش فکر کرد..حیوونایی به اون بزرگی،و ادم ها،خیلی زود میمیرند،
مادرش مرده،
پس او هم بزودی میمرد،اما دریا چی!؟
او عاشقه دریا بود..
پرواز کرد به اون طرف شهر.
جایی که دریا دقیقا همونجا بود،
پر زدو پر زد..تا رسید،
نگاهی به دریا کرد..
عشق اون خطرناک بود..خیلی..
تا خواست به سمت دریا برود..و به همه رویاهایش،به عشقش برسد..همانجا.وقت مرگش رسید..و اب آن را با خودش برد..
.
فقط اینو بدون عشق شیرینه اما خطرناک..
اگه بهش برسی میمیری
یا قبله اینکه بهش برسی میمیری...
خودم نوشتم:)
#نویسندهٔ_روانی