My king:p¹
My king:p¹
ویو جینا:
با لبخند از ماشین پیاده شدم و سمت خونه رفتم ... اول لباس های تهیونگ رو انتخاب کردم بعد براش صبحانه درست کردم ... کنار میز ناهارخوری نشستم و برنامه امروز رو چککردم که تهیونگ با لباس راحتی آمد پایین لبخندی زدم و تعظیم کردم و گفتم :
+صبحتون بخیر رئیس صبحانتون حاضره و اینم از برنامه امروزتون :)
تهیونگ با هم با لبخند گفت:
-صبح توهم بخیر منشی پارک ممنونم فقط امشب آماده شو چون قراره بریم فرانسه
چشم ای زیر لب گفتم ولی حالت چهره ام تغییر کرده بود و مطمئنم تهیونگ اینو خوب فهمید خوب من از فرانسه واقعا خاطره خوبی ندارم :)
بزارین بهتون بگمچرا ... من درواقع دختر کوچیک بزرگترین سرآشپز دنیا بودم و بزرگ ترین هلدینگ غذایی مال پدر من بود ولی من تو یه سفر به فرانسه من خانوادمو گم کردم و متاسفانه نتونستم پیداشون کنم و مجبور شدم پیش پدربزرگو مادربزرگم که خیلی وقت پیش از خانواده ام قطع ارتباط کردن برم پدر بزرگم واقعا رفتار بدی با من داره چون مشکل اصلی پدر و پدربزرگم سر این بود که چرا بچه دوم پدرمم پسر نبود و پدربزرگم میگفت که باید من سقط بشم چون خاندان پارک فقط به وارث های پسر نیاز داره و دختر مایعه شرم خانواده میشه (پدر بزرگ جینا درواقع رئیس جمهور کره اس و نسل به نسل این مقام رئیس جمهوری درحال گردشه) ولی پدرم درواقع عاشق دختر بود و بخاطر من هم مقامش هم خانواده اش رو ترک کرد و پدربزرگ مقصر جدایی خودش و پسرش منورو میدونه و من نمیتونم کاری کنم ولی مادربزرگم عاشق منه و منو به چشم بچه اش میبینه الانم که پدربزرگم پیر شده دیگه تو امرو رئیس جمهوری کاری نداره و منتظره که پدرم برای پیدا کردن من بیاد یه جورایی گروگان گرفته تا بتونه به پسرش برسه به منم میگه حق نداری خودتو بعنوان عضوی از خانواده ما معرفی کنی پس منم پارک جینا تک دختر خاندان پارک نیستم میشه گفت عادی شده برام که فقط جینا باشم :)
به خودم آمدم و دیدم رسیدیم هتل پشت سر تهیونگ رفتم سوار آسانسور شدیم به مقصدمون یعنی طبقه ۴ رسیدیم که یکهو ....
ویو جینا:
با لبخند از ماشین پیاده شدم و سمت خونه رفتم ... اول لباس های تهیونگ رو انتخاب کردم بعد براش صبحانه درست کردم ... کنار میز ناهارخوری نشستم و برنامه امروز رو چککردم که تهیونگ با لباس راحتی آمد پایین لبخندی زدم و تعظیم کردم و گفتم :
+صبحتون بخیر رئیس صبحانتون حاضره و اینم از برنامه امروزتون :)
تهیونگ با هم با لبخند گفت:
-صبح توهم بخیر منشی پارک ممنونم فقط امشب آماده شو چون قراره بریم فرانسه
چشم ای زیر لب گفتم ولی حالت چهره ام تغییر کرده بود و مطمئنم تهیونگ اینو خوب فهمید خوب من از فرانسه واقعا خاطره خوبی ندارم :)
بزارین بهتون بگمچرا ... من درواقع دختر کوچیک بزرگترین سرآشپز دنیا بودم و بزرگ ترین هلدینگ غذایی مال پدر من بود ولی من تو یه سفر به فرانسه من خانوادمو گم کردم و متاسفانه نتونستم پیداشون کنم و مجبور شدم پیش پدربزرگو مادربزرگم که خیلی وقت پیش از خانواده ام قطع ارتباط کردن برم پدر بزرگم واقعا رفتار بدی با من داره چون مشکل اصلی پدر و پدربزرگم سر این بود که چرا بچه دوم پدرمم پسر نبود و پدربزرگم میگفت که باید من سقط بشم چون خاندان پارک فقط به وارث های پسر نیاز داره و دختر مایعه شرم خانواده میشه (پدر بزرگ جینا درواقع رئیس جمهور کره اس و نسل به نسل این مقام رئیس جمهوری درحال گردشه) ولی پدرم درواقع عاشق دختر بود و بخاطر من هم مقامش هم خانواده اش رو ترک کرد و پدربزرگ مقصر جدایی خودش و پسرش منورو میدونه و من نمیتونم کاری کنم ولی مادربزرگم عاشق منه و منو به چشم بچه اش میبینه الانم که پدربزرگم پیر شده دیگه تو امرو رئیس جمهوری کاری نداره و منتظره که پدرم برای پیدا کردن من بیاد یه جورایی گروگان گرفته تا بتونه به پسرش برسه به منم میگه حق نداری خودتو بعنوان عضوی از خانواده ما معرفی کنی پس منم پارک جینا تک دختر خاندان پارک نیستم میشه گفت عادی شده برام که فقط جینا باشم :)
به خودم آمدم و دیدم رسیدیم هتل پشت سر تهیونگ رفتم سوار آسانسور شدیم به مقصدمون یعنی طبقه ۴ رسیدیم که یکهو ....
۲.۶k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.