فیک: my mission
فیک: my mission
پارت:90
.............................................................
کره شمالی/
تهیونگ: خفه شو جنی بمیرمم نمیذارم بچه رو بندازی! واسه اون ماجرا هم میتونم درستش کنم
لیسا و کوک که تازه ویندوزشون بالا اومده بود شروع کردن به جیغ و داد
لیسا: من دارم خاله میشممم
کوک: واییی
تهیونگ: توروجدتون بشینین
تهیونگ: جیسو یا تا چند روز دیگه دونفر به اسم جیهوپ و هوسوک به عمارت میان اونا یجوری ماجرا رو جمع میکنن وجنی بیگناه شناخته میشه
جنی: از کجا مطمئنی؟!
تهیونگ: بهت قول میدم نمیذارم اذیت بشی!
جنی: راستی دایون چطوره؟! حالش خوبه؟!
جیسو: از وقتی تو رفتی زیاد خوب نیست و حرف نمیزنه
جنی: لطفاً مراقبش باش اونی
5ماه بعد/
توی این پنج ماه چیزی تغییر نکرده بود یونگی و هوسوک به عمارت رفته بودن و تلاش میکردن که جنی رو بیگناه جلو بدن سویونگ بخاطر شغلش برگشته بود و جنی و تهیونگ هنوزم اونجا بودن شکم جنی بزرگ شده بود و همانطور که پیشگو گفته بود بچه پسر بود ! بچه ها بعضی وقتا میومدن و بهشون سر میزدن کانگ هی با خانواده اش برگشته بودن سئول دایون داغون شده بود وزن زیادی کم کرده بود جیمین و رزی خیلی باهم صمیمی تر شده بودن و هردو داخل یه اتاق میموندن
لیساو کوک به بقیه گفته بودن که همو دوست دارن ولی هنوز به جین نه!
جیسو! اونم تو این مدت به ینفر علاقه پیدا کرده بود اما از ترس شغلش و سازمان اعتراف نمیکرد و مثل قبل با اون شخص زیاد صمیمی رفتار نمیکرد!
....
تهیونگ: بزرگ شده
جنی: اوهوم بزرگ ترم میشه
تهیونگ: میشه بهش دست بزنم؟!
جنی : اوهوم
تهیونگ لباس جنی رو بالا داد و دستش رو رو شکم جنی گذاشت
تهیونگ: دوست دارم
جنی: خیلی بدی فقط بچه رو دوست داری؟!
تهیونگ: برای هردوتون میمیرم عاشقتونم
جنی لبخند زد و دستشو داخل موهای تهیونگ برد و نوازشش میکرد تهیونگ بوسه کوتاهیی به شکم جنی زد و لباسشو به حالت اول برگردند خودشو بالا کشید و کنار جنی دراز کشید پیشونیشو بوسید
قطره اشکی از چشم چپش پایین اومد و از چشم جنی دور نموند
جنی: چی شده چرا گریه می کنی؟!
تهیونگ: ببخشید
جنی: برای چی؟!
تهیونگ: من خیلی در حقت بدی کردم بخاطر کاری که نکردی اذیتت کردم راستش جنی..
جنی: میشنوم فدات شم هرچی که میخوای بگو منم قول میدم همچیرو بهت بگم
تهیونگ: من میخواستم که.. خب راستش میخواستم ازت سواستفاده کنم میخواستم ازم بچه دار سی و با اون عذابت بدم ولی باور کن به جون تنها خواهرم سویونگ پشیمونم و الان عاشقتم شاید مسخره بنظر برسه ولی من عاشق چشمات شدم با دیدنت قلبم تند میزنه میترسم از دستت بدم دوست دارم
جنی: همه آدما اشتباه میکنن منم دوست دارم خیلی زیاد.. منم میخوام درمورد همچی بهت بگم نمیخوام هیچی رو ازت مخفی کنم
پارت:90
.............................................................
کره شمالی/
تهیونگ: خفه شو جنی بمیرمم نمیذارم بچه رو بندازی! واسه اون ماجرا هم میتونم درستش کنم
لیسا و کوک که تازه ویندوزشون بالا اومده بود شروع کردن به جیغ و داد
لیسا: من دارم خاله میشممم
کوک: واییی
تهیونگ: توروجدتون بشینین
تهیونگ: جیسو یا تا چند روز دیگه دونفر به اسم جیهوپ و هوسوک به عمارت میان اونا یجوری ماجرا رو جمع میکنن وجنی بیگناه شناخته میشه
جنی: از کجا مطمئنی؟!
تهیونگ: بهت قول میدم نمیذارم اذیت بشی!
جنی: راستی دایون چطوره؟! حالش خوبه؟!
جیسو: از وقتی تو رفتی زیاد خوب نیست و حرف نمیزنه
جنی: لطفاً مراقبش باش اونی
5ماه بعد/
توی این پنج ماه چیزی تغییر نکرده بود یونگی و هوسوک به عمارت رفته بودن و تلاش میکردن که جنی رو بیگناه جلو بدن سویونگ بخاطر شغلش برگشته بود و جنی و تهیونگ هنوزم اونجا بودن شکم جنی بزرگ شده بود و همانطور که پیشگو گفته بود بچه پسر بود ! بچه ها بعضی وقتا میومدن و بهشون سر میزدن کانگ هی با خانواده اش برگشته بودن سئول دایون داغون شده بود وزن زیادی کم کرده بود جیمین و رزی خیلی باهم صمیمی تر شده بودن و هردو داخل یه اتاق میموندن
لیساو کوک به بقیه گفته بودن که همو دوست دارن ولی هنوز به جین نه!
جیسو! اونم تو این مدت به ینفر علاقه پیدا کرده بود اما از ترس شغلش و سازمان اعتراف نمیکرد و مثل قبل با اون شخص زیاد صمیمی رفتار نمیکرد!
....
تهیونگ: بزرگ شده
جنی: اوهوم بزرگ ترم میشه
تهیونگ: میشه بهش دست بزنم؟!
جنی : اوهوم
تهیونگ لباس جنی رو بالا داد و دستش رو رو شکم جنی گذاشت
تهیونگ: دوست دارم
جنی: خیلی بدی فقط بچه رو دوست داری؟!
تهیونگ: برای هردوتون میمیرم عاشقتونم
جنی لبخند زد و دستشو داخل موهای تهیونگ برد و نوازشش میکرد تهیونگ بوسه کوتاهیی به شکم جنی زد و لباسشو به حالت اول برگردند خودشو بالا کشید و کنار جنی دراز کشید پیشونیشو بوسید
قطره اشکی از چشم چپش پایین اومد و از چشم جنی دور نموند
جنی: چی شده چرا گریه می کنی؟!
تهیونگ: ببخشید
جنی: برای چی؟!
تهیونگ: من خیلی در حقت بدی کردم بخاطر کاری که نکردی اذیتت کردم راستش جنی..
جنی: میشنوم فدات شم هرچی که میخوای بگو منم قول میدم همچیرو بهت بگم
تهیونگ: من میخواستم که.. خب راستش میخواستم ازت سواستفاده کنم میخواستم ازم بچه دار سی و با اون عذابت بدم ولی باور کن به جون تنها خواهرم سویونگ پشیمونم و الان عاشقتم شاید مسخره بنظر برسه ولی من عاشق چشمات شدم با دیدنت قلبم تند میزنه میترسم از دستت بدم دوست دارم
جنی: همه آدما اشتباه میکنن منم دوست دارم خیلی زیاد.. منم میخوام درمورد همچی بهت بگم نمیخوام هیچی رو ازت مخفی کنم
۹.۸k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.