هنوز این خسته از خود روو پاهاشه هنوز مهمون نوازیش سره جاشه

اگه گذارت این طرف ها افتاد گذرت به کلبه ما افتاد
باز منو صدا بکن یسری به ما بزن
نگو از تبو تاب افتاده قلبش میون عاشقا نیست دیگه حرفش
نگو طاقت آهو بی دوامه نفسش بریده و کارش تمومه

هنوز این خسته از خود روو پاهاشه هنوز مهمون نوازیش سره جاشه
هنوز درد یه عاشق توو صداشه هنوز برق محبت توو چشماشه تو نگاشه
درسته مهر باطل رویه حرف خورد درست روزگار یهو ورق خورد
درسته چشامون گریه رو سرداد یدستی آرزو ها مونو پر داد