half brother part : 23
فضای درون تاکسی با وجود جونگکوک و همچنین ویکتوریای بغض کرده به شدت نامسائد بود.
جیس بعد از اینکه فهمید جونگکوک واقعا برادر خونده ی منه خیلی ناراحت و سرخورده سوار ماشینش شد و رفت. علت اتفاقی که توی اون رستوران افتاد برام یه راز باقی موند کل راه برگشت جونگکوک با هیچ کدوم از ما کلمه ای حرف نزد صندلی جلو نشسته بود و ما در صندلی عقب وقتی به خانه رسیدیم جونگکوک به طبقه بالا رفت و در را چنان محکم کوبید که باعث شد از جا بپرم به این فکر کردم که برم و باهاش حرف بزنم اما غریزه ام بهم میگفت که بزارم کمی با خودش تنها باشد. روز بعد جونگکوک صبح زود بیدار شد و از خانه رفت و و تمام روزش رو توی فروشگاه دوچرخه فروشی سپری کرد. مادرم توی آشپزخونه روی چهارپایه گرانتیتی کنار من نشسته بود ازم پرسید:
÷ نمی خوای بهم بگی دیشب چه اتفاقی افتاد ؟ دوست جونگسو که یکی از اون پلیسا بود بهش زنگ زد و گفت که جونگکوک توی رستوران کتک کاری کرده گفت که تو هم همراهش بودی
قهوه ام رو کنار گذاشتم و شقیقه ام رو مالیدم
- ما مشغول صرف شام بودیم....جونگکوک ، ویکتوریا و اون پسره ، جیس که از دبیرستان ماست جونگکوک و اون ناگهانی با هم دعواشون شد ما نمیدونیم سر چی ، چون وقتیکه ما به دستشویی رفته بودیم، این اتفاق افتاد بنابراین من خیلی بیشتر از شما نمیدونم....
÷ ناپدریت خیلی عصبانیه و من واقعا نمیدونم چیکارش کنم
- فقط لازمه که اونو آزادش بزاره گاهی اوقات به همچین مسائلی پیش میاد و ممکنه که جونگکوک مقصر نباشه پس شما اینو برای جونگسو توضیح بدید
÷ وقتی موضوع جونگکوک باشه صحبت کردن با جونگسو بی فایده اس و من نمیتونم اینودرک کنم
- من هم نمیتونم.....
تصمیم گرفتم اون شب با جونگکوک صحبت کنم تمام روز منتظر بودم اون برگرده فروشگاه دوچرخه ساعت شش بسته میشد تا ساعت ۷ منتظر برگشتن اون بودم ولی این اتفاق نیوفتاد و هرگز به خانه برنگشت قادر به خواب نبودم بعد از کلی انتظار احساس خواب آلودگی بر من چیره شد و غرق خواب شدم بالاخره حدود نیمه شب صدای آهسته ی پا و چرخش دستگیره در را شنیدم حداقل به خونه برگشته بود. یک دقیقه بعد صدای باز شدن در اتاقش بلند شد. چه اتفاقی افتاد
شنیدم جونگسو فریاد زد = عوضی بوی الکل میدی
از جا پریدم و گوشم را به در چسباند
_سلام پ..پ..پدر
جونگکوک بدجوری جویده و کشیده حرف میزد
= پسر تو داری من رو هر روز بیشتر از دیروز سربلند میکنی در اول دعوا رو شروع می کنی و جلوی جمعیت و آشناها منو تحقیر میکنی و حالا تو باید مست تو خونه من پا بزاری؟
= دارم آرزو میکنم کاش هیچوقت به خونه نمی اومدی
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
جیس بعد از اینکه فهمید جونگکوک واقعا برادر خونده ی منه خیلی ناراحت و سرخورده سوار ماشینش شد و رفت. علت اتفاقی که توی اون رستوران افتاد برام یه راز باقی موند کل راه برگشت جونگکوک با هیچ کدوم از ما کلمه ای حرف نزد صندلی جلو نشسته بود و ما در صندلی عقب وقتی به خانه رسیدیم جونگکوک به طبقه بالا رفت و در را چنان محکم کوبید که باعث شد از جا بپرم به این فکر کردم که برم و باهاش حرف بزنم اما غریزه ام بهم میگفت که بزارم کمی با خودش تنها باشد. روز بعد جونگکوک صبح زود بیدار شد و از خانه رفت و و تمام روزش رو توی فروشگاه دوچرخه فروشی سپری کرد. مادرم توی آشپزخونه روی چهارپایه گرانتیتی کنار من نشسته بود ازم پرسید:
÷ نمی خوای بهم بگی دیشب چه اتفاقی افتاد ؟ دوست جونگسو که یکی از اون پلیسا بود بهش زنگ زد و گفت که جونگکوک توی رستوران کتک کاری کرده گفت که تو هم همراهش بودی
قهوه ام رو کنار گذاشتم و شقیقه ام رو مالیدم
- ما مشغول صرف شام بودیم....جونگکوک ، ویکتوریا و اون پسره ، جیس که از دبیرستان ماست جونگکوک و اون ناگهانی با هم دعواشون شد ما نمیدونیم سر چی ، چون وقتیکه ما به دستشویی رفته بودیم، این اتفاق افتاد بنابراین من خیلی بیشتر از شما نمیدونم....
÷ ناپدریت خیلی عصبانیه و من واقعا نمیدونم چیکارش کنم
- فقط لازمه که اونو آزادش بزاره گاهی اوقات به همچین مسائلی پیش میاد و ممکنه که جونگکوک مقصر نباشه پس شما اینو برای جونگسو توضیح بدید
÷ وقتی موضوع جونگکوک باشه صحبت کردن با جونگسو بی فایده اس و من نمیتونم اینودرک کنم
- من هم نمیتونم.....
تصمیم گرفتم اون شب با جونگکوک صحبت کنم تمام روز منتظر بودم اون برگرده فروشگاه دوچرخه ساعت شش بسته میشد تا ساعت ۷ منتظر برگشتن اون بودم ولی این اتفاق نیوفتاد و هرگز به خانه برنگشت قادر به خواب نبودم بعد از کلی انتظار احساس خواب آلودگی بر من چیره شد و غرق خواب شدم بالاخره حدود نیمه شب صدای آهسته ی پا و چرخش دستگیره در را شنیدم حداقل به خونه برگشته بود. یک دقیقه بعد صدای باز شدن در اتاقش بلند شد. چه اتفاقی افتاد
شنیدم جونگسو فریاد زد = عوضی بوی الکل میدی
از جا پریدم و گوشم را به در چسباند
_سلام پ..پ..پدر
جونگکوک بدجوری جویده و کشیده حرف میزد
= پسر تو داری من رو هر روز بیشتر از دیروز سربلند میکنی در اول دعوا رو شروع می کنی و جلوی جمعیت و آشناها منو تحقیر میکنی و حالا تو باید مست تو خونه من پا بزاری؟
= دارم آرزو میکنم کاش هیچوقت به خونه نمی اومدی
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
۱.۷k
۱۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.