تک پارتی درخواستی تهیونگ
تک پارتی درخواستی تهیونگ
وقتی دوست داره ولی تو نه
..
سلام من اتم 20 سالمه و 2 ساله با تهیونگ ازدواج کردم ولی جدیدا بهش دیگه حسی ندارم
سلام من تهیونگم 25 سالمه و عاشق اتم ولی ات یجوری شده باید بفهمم چی شده شاید حالش بده
ویو ات از تخت بلند شدم و رفتم پایین ببینم چه خبره دیدم تهیونگ داره صبحونه میخوره
تهیونگ: سلام عزیزم
ات:...
ویو تهیونگ از خواب پاشدم دیدم ات خوابه بیدارش نکردم رفتم صبحونه درست کنم برا ات و یه چیزی هم برای خودم..
صبحونه رو درست کردم و نشستم به خوردن که ات اومد ولی بهم محل نداد نگران شدم پس رفتم بیرون تا براش چیز میز بخرم
تهیونگ: اتت
ات: بله
تهیونگ: بیا برات کلی خوراکی خریدم
ات: لازم نبود بزارشون تو کابینت
تهیونگ: ات چیزی شده؟
ات: نه
تهیونگ: داری میری جایی؟
ات: اره دارم با رفیقام میرم بیرون
تهیونگ: سریع برگرد میخوام باهات حرف بزنم
ات: باشه
کارامو کردم حاضر شدم و رفتم بیرون پیشه بیونگ هو کسی که دوسش دارم
ویو تهیونگ ات رفت منم رفتم دنبالش داشت میرفت سمت رستوران وارد رستوران شدم و دیدم ات با یه پسر قرار گذاشته
ات: سلامم عزیزم
بیونگ هو: سلام چاگی خبی
ات: اره
(تهیونگ) دیگه عصابم خورد شد رفتم سمتشون
تهیونگ: خانم ات میخواستی با دوستات بری بیرون این عوضی کیه
بیونگ هو: ات این همون پسرس که ازش بدت میاد
تهیونگ: این عوضی چی میگه اتتت (داد)
ویو ادمین خلاصه تهیونگ ات و برد خونه تا باهاش صحبت کنه و ات بهش محکم گفت من دیگه نمیخوامت تهیونگ وقتی ات ترکش کرد دیگ نتونست مثل قبل شه
(5 سال بعد)
تهیونگ: من نمیتونم دیگه زندگی کنم..
ات: من همش به اون روز فکر میکنم اصلا یه ثانیه نمیتونم بهش فکر نکنم تصمیم گرفتم برم ازش معذرت خواهی کنم.. رفتم دیدم کسی جواب نمیده زنگ زدم بهش ولی جواب نداد نگران شدم زنگ زدم به یکی از دوستاش..
ات: علوو سلام
&علامت دوست تهیونگ
&: چی میخوای عوضی
دیدم دوستش داره گریه میکنه پرسیدم گفتم چی شده تهیونگ کجاست و چیزی که شنیدم..
&: تهیونگ؟ بعد اون مدت الان یادت افتاد تهیونگ بخاطر تو خودشو کشتت عوضیی
ات: چ.. چی؟
گوشی رو روم قطع کرد با این حرفش دیگه طاقت نیاوردم و منم تصمیم گرفتم برم پیشه تهیونگ..
..
پایان
وایی میدونم بد شد به رخم نیارید
وقتی دوست داره ولی تو نه
..
سلام من اتم 20 سالمه و 2 ساله با تهیونگ ازدواج کردم ولی جدیدا بهش دیگه حسی ندارم
سلام من تهیونگم 25 سالمه و عاشق اتم ولی ات یجوری شده باید بفهمم چی شده شاید حالش بده
ویو ات از تخت بلند شدم و رفتم پایین ببینم چه خبره دیدم تهیونگ داره صبحونه میخوره
تهیونگ: سلام عزیزم
ات:...
ویو تهیونگ از خواب پاشدم دیدم ات خوابه بیدارش نکردم رفتم صبحونه درست کنم برا ات و یه چیزی هم برای خودم..
صبحونه رو درست کردم و نشستم به خوردن که ات اومد ولی بهم محل نداد نگران شدم پس رفتم بیرون تا براش چیز میز بخرم
تهیونگ: اتت
ات: بله
تهیونگ: بیا برات کلی خوراکی خریدم
ات: لازم نبود بزارشون تو کابینت
تهیونگ: ات چیزی شده؟
ات: نه
تهیونگ: داری میری جایی؟
ات: اره دارم با رفیقام میرم بیرون
تهیونگ: سریع برگرد میخوام باهات حرف بزنم
ات: باشه
کارامو کردم حاضر شدم و رفتم بیرون پیشه بیونگ هو کسی که دوسش دارم
ویو تهیونگ ات رفت منم رفتم دنبالش داشت میرفت سمت رستوران وارد رستوران شدم و دیدم ات با یه پسر قرار گذاشته
ات: سلامم عزیزم
بیونگ هو: سلام چاگی خبی
ات: اره
(تهیونگ) دیگه عصابم خورد شد رفتم سمتشون
تهیونگ: خانم ات میخواستی با دوستات بری بیرون این عوضی کیه
بیونگ هو: ات این همون پسرس که ازش بدت میاد
تهیونگ: این عوضی چی میگه اتتت (داد)
ویو ادمین خلاصه تهیونگ ات و برد خونه تا باهاش صحبت کنه و ات بهش محکم گفت من دیگه نمیخوامت تهیونگ وقتی ات ترکش کرد دیگ نتونست مثل قبل شه
(5 سال بعد)
تهیونگ: من نمیتونم دیگه زندگی کنم..
ات: من همش به اون روز فکر میکنم اصلا یه ثانیه نمیتونم بهش فکر نکنم تصمیم گرفتم برم ازش معذرت خواهی کنم.. رفتم دیدم کسی جواب نمیده زنگ زدم بهش ولی جواب نداد نگران شدم زنگ زدم به یکی از دوستاش..
ات: علوو سلام
&علامت دوست تهیونگ
&: چی میخوای عوضی
دیدم دوستش داره گریه میکنه پرسیدم گفتم چی شده تهیونگ کجاست و چیزی که شنیدم..
&: تهیونگ؟ بعد اون مدت الان یادت افتاد تهیونگ بخاطر تو خودشو کشتت عوضیی
ات: چ.. چی؟
گوشی رو روم قطع کرد با این حرفش دیگه طاقت نیاوردم و منم تصمیم گرفتم برم پیشه تهیونگ..
..
پایان
وایی میدونم بد شد به رخم نیارید
۹.۷k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.