half brother part : ۲۷
اون شب گذشته حداقل یک بار به او اس ام اس داده بود و سرشکستگی اون واقعا منو آزارده خاطر کرده بود. اوایل شب هنگامی که جونگکوک از پله ها پایین می اومد روی کاناپه لم داده بودم به طور غریزی نشستم و لباس هایم را صاف کردم بوی عطر اون به حدی کشش داشت و قوی بود که باعث من به طرفش بچرخم و نگاهش کنم . شلوار مشکی پوشیده بود و پیراهن آلبالویی رنگ به تن داشت به موهایش مدل شلوغ و فشن داده بود و حتی با وجود بریدگی گوشه ی لب پایینیش که از دعوای آن شب باقی مانده بود بنظرم از همیشه جذاب تر به نظر میرسید ، راستش حتی اون بریدگی لعنتی هم سکسی بود. هر زمان که اون وارد جایی میشد انرژی اونجا تغییر میکرد تمام حواسم پرت بود
متن پیام اونشب رو بیاد آوردم
کمی عزت نفس داشته باش هر وقت یادش می افتادم خودم رو مجبور میکردم سرم تو کارم خودم باشه به کتابهای روبه روم نگاهی انداختم
قرار نبود که هر وقت به اون نگاه میکنم خودم رو دست کم بگیرم فقط فکر کردن به اون پیام دوباره حالمو گرفت و دوباره منو تو وضعیت بدی قرار داده بود به نوعی فراموش کرده بودم که بعد از دعواش با جیس به او نگاه نکنم
کلیدهاشو برداشت و گفت : _ من دارم میرم
گفتم باشه ، سعی کردم چشم هامو روی کتاب متمرکز نگه دارم
در محکم بسته شد و من نفس راحتی کشیدم برای مدت زیادی توی خونه تنها موندم و اون قسمت از وجود ترحم انگیزم آرزو میکرد کاش که جونگکوک اینجا و پیش من بود و چیزهای خیلی خاص بهم میگفتیم خب چاره ای نبود و منم در نهایت مجبور شدم تنهایی غذای چینی سفارش بدم کمی بعد از اینکه من جعبه میگو را باز کردم صدای زنگ پیام تلفن همراهم به گوش رسید
جونگکوک : از دیشب یه چیزایی یادم اومد
گرتا : اوه
جونگکوک: تو دیشب کنار من روی تخت خم شده بودی
داشتی از من سواستفاده میکردی!؟
گرتا : بهتره که این حرف ها فقط یک شوخی باشه نه من داشتم کفش هات رو از پات در می آوردم
_ شوخی ؟ نکنه داشتی برای طلسم پا میزاشتی؟
گرتا : جدی که حرف نمیزنی
جونگکوک : :-)
- تو الان نباید سر قرارت باشی
_ هستم
- پس چرا داری اینجا سروگوش میجونبونی
_ چون دوست دارم تو رو اذیت کنم
قبل اینکه جوابش رو بدم تلفنم زنگ خورد جیس بود مطمئن نبودم که جواب بدم یا نه
های گایز چطورین اینم از پارت جدید قراره پارت ها رو شرطی کنم و اینکه شرط ها قرار نیست زیاد باشه اصلا اگر همه ۳۳ تا فالور لایک و کامنت بزارید شرط میرسه
شرط = لایک : ۱۳ ، کامنت : ۱۵
متن پیام اونشب رو بیاد آوردم
کمی عزت نفس داشته باش هر وقت یادش می افتادم خودم رو مجبور میکردم سرم تو کارم خودم باشه به کتابهای روبه روم نگاهی انداختم
قرار نبود که هر وقت به اون نگاه میکنم خودم رو دست کم بگیرم فقط فکر کردن به اون پیام دوباره حالمو گرفت و دوباره منو تو وضعیت بدی قرار داده بود به نوعی فراموش کرده بودم که بعد از دعواش با جیس به او نگاه نکنم
کلیدهاشو برداشت و گفت : _ من دارم میرم
گفتم باشه ، سعی کردم چشم هامو روی کتاب متمرکز نگه دارم
در محکم بسته شد و من نفس راحتی کشیدم برای مدت زیادی توی خونه تنها موندم و اون قسمت از وجود ترحم انگیزم آرزو میکرد کاش که جونگکوک اینجا و پیش من بود و چیزهای خیلی خاص بهم میگفتیم خب چاره ای نبود و منم در نهایت مجبور شدم تنهایی غذای چینی سفارش بدم کمی بعد از اینکه من جعبه میگو را باز کردم صدای زنگ پیام تلفن همراهم به گوش رسید
جونگکوک : از دیشب یه چیزایی یادم اومد
گرتا : اوه
جونگکوک: تو دیشب کنار من روی تخت خم شده بودی
داشتی از من سواستفاده میکردی!؟
گرتا : بهتره که این حرف ها فقط یک شوخی باشه نه من داشتم کفش هات رو از پات در می آوردم
_ شوخی ؟ نکنه داشتی برای طلسم پا میزاشتی؟
گرتا : جدی که حرف نمیزنی
جونگکوک : :-)
- تو الان نباید سر قرارت باشی
_ هستم
- پس چرا داری اینجا سروگوش میجونبونی
_ چون دوست دارم تو رو اذیت کنم
قبل اینکه جوابش رو بدم تلفنم زنگ خورد جیس بود مطمئن نبودم که جواب بدم یا نه
های گایز چطورین اینم از پارت جدید قراره پارت ها رو شرطی کنم و اینکه شرط ها قرار نیست زیاد باشه اصلا اگر همه ۳۳ تا فالور لایک و کامنت بزارید شرط میرسه
شرط = لایک : ۱۳ ، کامنت : ۱۵
۳.۰k
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.