وقتی بجای کلاغ در آن بازی کودکانه گفتم: مامان بزرگ پـر؛
وقتی بجای کلاغ در آن بازی کودکانه گفتم: مامان بزرگ پـر؛
خندیدی و گفتی: من که پر ندارم!!!
بزرگ تر که شدم فهمیدم، تو هم پر داشتی
واقعا چه دوران خوش و پر از حس خوبی بود کنار پدر بزرگ و مادربزرگها مینشستیم و همکلام باهاشون میشدیم .. سفره هاشون که دیگه نگووو عااالی بود .
خندیدی و گفتی: من که پر ندارم!!!
بزرگ تر که شدم فهمیدم، تو هم پر داشتی
واقعا چه دوران خوش و پر از حس خوبی بود کنار پدر بزرگ و مادربزرگها مینشستیم و همکلام باهاشون میشدیم .. سفره هاشون که دیگه نگووو عااالی بود .
۹.۳k
۱۰ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.