در لحظه هاىِ تنهایى ام
در لحظه هاىِ تنهایى ام
دست پـــدر را مى بوسم
و در لابه لاى سکوتم
پــــدر را فریاد مى زنم
و در همه ى نفس هایم
هواىِ پــــدر را
نفس مى کشم
مثلِ همان شاعرِ قدیمى،
" تو را من چشم در راهم شب هنگام "
"پـــــدر"
مرا صدا بزن
مرا به خلوتِ حضورت، میهمان کن
و از دردها و دوری ها
رهایم کن
😭😭
دست پـــدر را مى بوسم
و در لابه لاى سکوتم
پــــدر را فریاد مى زنم
و در همه ى نفس هایم
هواىِ پــــدر را
نفس مى کشم
مثلِ همان شاعرِ قدیمى،
" تو را من چشم در راهم شب هنگام "
"پـــــدر"
مرا صدا بزن
مرا به خلوتِ حضورت، میهمان کن
و از دردها و دوری ها
رهایم کن
😭😭
۴۰.۵k
۲۹ آبان ۱۴۰۰