قطرات اشکی که بی اختیار بر روی گونه های بیرون زده ام جاری
قطرات اشکی که بیاختیار بر روی گونه های بیرون زدهام جاری میشوند و سفری طولانی برای رسیدن به چانهام طی میکنند،
مقصدشان جایی نیست جز قلب سرد تو که خانهی من است..
در همان روزی که خورشید از اسمان روی برگرداند و در ان لحضهای که واژهی عشق برای تو بیگانه ای بیش نبود؛
در گوشه کنارِ ذهن زخمی و خاک خوردهام به تویی فکر میکردم که گفتی بودی،
تیکهای جدا نشدنی از تو نه، بلکه تمام قلب و روح توام!
حیف که چشمانم از نفرتِ فاصله ها کور شده بود و من در های بستهی پیش رویم را نمیدیدم..
چشمانم عاری از هر توان،مغزم خالی تر از هر فکری و قلبم ارام تر از هر تپشی بود.
تو مرا در پشت درهای بستهی اغوشت رها کردی و رفتی..
به یاد میاورم که روزی، یکی از همان روز هایی که دریا ابی تر از همیشه بود به تو گفته بودم که قلبه منی؛
اما اکنون یقین دارم با هر قدمت، یکی از تکههای قلبم را با خود به دور میبری و من برای بازخواست قلبم عاجز تر از هر زمانی هستم.
غنچه های تازه شکوفه کردهی روحم زیر گام های بلند تو دفن شد و فریادِ اشک هایم هیچگاه به گوش تو نرسید.
November 15
قطرات اشکی که بیاختیار بر روی گونه های بیرون زدهام جاری میشوند و سفری طولانی برای رسیدن به چانهام طی میکنند،
مقصدشان جایی نیست جز قلب سرد تو که خانهی من است..
در همان روزی که خورشید از اسمان روی برگرداند و در ان لحضهای که واژهی عشق برای تو بیگانه ای بیش نبود؛
در گوشه کنارِ ذهن زخمی و خاک خوردهام به تویی فکر میکردم که گفتی بودی،
تیکهای جدا نشدنی از تو نه، بلکه تمام قلب و روح توام!
حیف که چشمانم از نفرتِ فاصله ها کور شده بود و من در های بستهی پیش رویم را نمیدیدم..
چشمانم عاری از هر توان،مغزم خالی تر از هر فکری و قلبم ارام تر از هر تپشی بود.
تو مرا در پشت درهای بستهی اغوشت رها کردی و رفتی..
به یاد میاورم که روزی، یکی از همان روز هایی که دریا ابی تر از همیشه بود به تو گفته بودم که قلبه منی؛
اما اکنون یقین دارم با هر قدمت، یکی از تکههای قلبم را با خود به دور میبری و من برای بازخواست قلبم عاجز تر از هر زمانی هستم.
غنچه های تازه شکوفه کردهی روحم زیر گام های بلند تو دفن شد و فریادِ اشک هایم هیچگاه به گوش تو نرسید.
November 15
۷۳۱
۱۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.