part ²⁰ پارت اخر
part ²⁰ پارت اخر
ویو راوی
به چهره بی نقصش نگاه می کرد
تصمیمش را گرفته بود
میخواست بهش اعتراف قلبش را به او باخته
او قلب سرد سنگی اش نرم و شکننده شده بود دلش میخواست بدونه نظر اون چیه
اگر......اگر.....جوابش نه باشد چی ؟
اونموقع.......اون رو زندانی میکنم زورش میکنم تا عاشقم بشه.....
همینطور که غرق افکار هاش بود
توله اش تکون خورد و چشمانش رو باز کرد و
و نگاهش به دوستپسر که غرق افکارش شده بود ابرو هاش توهم بود
چرا...چرا عصبانی مگه چیشده
کوک لبانش رو باز کرد و گفت
کوک : تهیونگ چیشده؟؟
تهیونگ : همممم بیدا شدی
کوک : اهوم نگفتی چیشده اخمات تو همه
تهیونگ : هیچی داشتم به یه نفر فکر می کردم
کوک : اونوقت ایشون کی باشن ((رگ عصبیش زده بالا ))
تهیونگ وقتی دید کوک عصبانی شده
تصمیم گرفت اذیتش کنه
تهیونگ : یه نفر که خیلی دوسش دارم
امروز میخوام بهش اعتراف کنم
ولی میترسم بهم جواب رد بده
بخاطر همی____کوک هی چیشده
کوک : تو منو دوست نداری(((بغض)))
تهیونگ : کوچولوی من من که دوست ندارم
من عاشقم حتا حاضرم برات بمیرم
کوک
کوک : هومم
تهیونگ : حاظری با من ازدواج کنی ((خجالتی جدی یه ترکیب سمی زدم)))
کوک : نه
تهیونگ : چی اما...اما
کوک : خنده)) شوخی کردم معلومه که با ددیم ازدواج میکنم
تهیونگ : آقای کیم شیطون شدی
کوک : خیلی
تهیونگ : پس شروع کنیم
کوک : اهوم.
خوب بزارید این به کارشون برسن
End = پایان
خیلی ممنون از همتون که حمایت کردید
این فیک مون تموم شد میدونم آخرش گند زدم
و اینکه فقط جدید در راه و الان
شما دو تا گزینه دارید
فیک درباره یونمین
یا درباره تهکوک
کدوم منتظرم
و اینکه هنوز پیج اصلیم باز نشده
فکر کنم همین ماه باید باز شه
ممنون از همه تون 💟🎀
ویو راوی
به چهره بی نقصش نگاه می کرد
تصمیمش را گرفته بود
میخواست بهش اعتراف قلبش را به او باخته
او قلب سرد سنگی اش نرم و شکننده شده بود دلش میخواست بدونه نظر اون چیه
اگر......اگر.....جوابش نه باشد چی ؟
اونموقع.......اون رو زندانی میکنم زورش میکنم تا عاشقم بشه.....
همینطور که غرق افکار هاش بود
توله اش تکون خورد و چشمانش رو باز کرد و
و نگاهش به دوستپسر که غرق افکارش شده بود ابرو هاش توهم بود
چرا...چرا عصبانی مگه چیشده
کوک لبانش رو باز کرد و گفت
کوک : تهیونگ چیشده؟؟
تهیونگ : همممم بیدا شدی
کوک : اهوم نگفتی چیشده اخمات تو همه
تهیونگ : هیچی داشتم به یه نفر فکر می کردم
کوک : اونوقت ایشون کی باشن ((رگ عصبیش زده بالا ))
تهیونگ وقتی دید کوک عصبانی شده
تصمیم گرفت اذیتش کنه
تهیونگ : یه نفر که خیلی دوسش دارم
امروز میخوام بهش اعتراف کنم
ولی میترسم بهم جواب رد بده
بخاطر همی____کوک هی چیشده
کوک : تو منو دوست نداری(((بغض)))
تهیونگ : کوچولوی من من که دوست ندارم
من عاشقم حتا حاضرم برات بمیرم
کوک
کوک : هومم
تهیونگ : حاظری با من ازدواج کنی ((خجالتی جدی یه ترکیب سمی زدم)))
کوک : نه
تهیونگ : چی اما...اما
کوک : خنده)) شوخی کردم معلومه که با ددیم ازدواج میکنم
تهیونگ : آقای کیم شیطون شدی
کوک : خیلی
تهیونگ : پس شروع کنیم
کوک : اهوم.
خوب بزارید این به کارشون برسن
End = پایان
خیلی ممنون از همتون که حمایت کردید
این فیک مون تموم شد میدونم آخرش گند زدم
و اینکه فقط جدید در راه و الان
شما دو تا گزینه دارید
فیک درباره یونمین
یا درباره تهکوک
کدوم منتظرم
و اینکه هنوز پیج اصلیم باز نشده
فکر کنم همین ماه باید باز شه
ممنون از همه تون 💟🎀
۲.۹k
۰۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.