٭خونـِ خُوشگِل مَن! -پارت35-
من:فقط صداس تصویرتونو ندارم.. انگار رادیوعه!
(سرمو میگیرم)سرم خیلی درد میکنهه(و در لحضه سرم گیج میره و بیهوش میشم
به هوش میام ولی جوری چشمام درد میکرد که نمیتونستم بازشون کنم و بعد کلی تلاش اندکی باز شدن که سوهی رو دیدم)
س.ه:یونهه..
من:ب.له؟!
س.ه:گشنت هست؟! میخوای برات غذا بیارم؟!
من:نه..ن.میخوام..من..فقط میخ..وام..دو.باره..بخوابم..بیهوش بشم.. یا..اصلا..ب.میرمم..
س.ه:فکرکنم اینو فقط تو بخوای نه اصرافیانت
من:واسم..مهم..نی.ست..
س.ه:اشکال نداره من میرم یه چی بیارم بخوری
(سوهی رفت بیرون منم سعی کردم بشینم..
چیزی نگذشت که دوباره اومد تو ولی با ظرف توی دستش)
س.ه:بیا یکم از شامو واست نگه داشته بودیم
من:این چیه؟!
س.ه:مرغه دیگهه
من:نه اونو میدونم، اون چیز فلزی کنارشو میگم
س.ه:عاا قاشقو میگی.. این قاشقه!
من:قاشق؟! چه اسم عجیب غریبی قاشق چیه؟!:/
س.ه:یعنی واقعا نمیدونی قاشق چیه؟!://
من:نه متاسفانه نمیدونم!!:///
س.ه:خب قاشق چیزیه که باش غذا میخورن!!:////
من:مگه چاپستیکو ازمون گرفتن؟!:|
س.ه:تو میتونی با چاپستیک پلو یا کیک و از این مواردو بخوری؟!:||
من:منطقی بود..
(ظرفو بهم داد که یه چیز فلزی دیگه اون طرفش دیدم)
[من:یا خالق موجودات عجیبالخلقه این چیه چرا چهارتا دندونه داره؟!]
من:میگم سوهی اینه، این طرف چیه؟!
س.ه:نگو که چنگال رو هم نمیشناسی:/
من:چنگاال؟؟!! چرا اسمش شبیه جنگله؟!(همینی که اسمش چنگال بود رو برداشتم و با دقت بهش نگاه کردم)
من:عا اره(به دندونه هاش اشاره میکنم) اینا شبیه درختهای جنگلن فقط خیلی تعدادشون کمه
(سرمو میگیرم)سرم خیلی درد میکنهه(و در لحضه سرم گیج میره و بیهوش میشم
به هوش میام ولی جوری چشمام درد میکرد که نمیتونستم بازشون کنم و بعد کلی تلاش اندکی باز شدن که سوهی رو دیدم)
س.ه:یونهه..
من:ب.له؟!
س.ه:گشنت هست؟! میخوای برات غذا بیارم؟!
من:نه..ن.میخوام..من..فقط میخ..وام..دو.باره..بخوابم..بیهوش بشم.. یا..اصلا..ب.میرمم..
س.ه:فکرکنم اینو فقط تو بخوای نه اصرافیانت
من:واسم..مهم..نی.ست..
س.ه:اشکال نداره من میرم یه چی بیارم بخوری
(سوهی رفت بیرون منم سعی کردم بشینم..
چیزی نگذشت که دوباره اومد تو ولی با ظرف توی دستش)
س.ه:بیا یکم از شامو واست نگه داشته بودیم
من:این چیه؟!
س.ه:مرغه دیگهه
من:نه اونو میدونم، اون چیز فلزی کنارشو میگم
س.ه:عاا قاشقو میگی.. این قاشقه!
من:قاشق؟! چه اسم عجیب غریبی قاشق چیه؟!:/
س.ه:یعنی واقعا نمیدونی قاشق چیه؟!://
من:نه متاسفانه نمیدونم!!:///
س.ه:خب قاشق چیزیه که باش غذا میخورن!!:////
من:مگه چاپستیکو ازمون گرفتن؟!:|
س.ه:تو میتونی با چاپستیک پلو یا کیک و از این مواردو بخوری؟!:||
من:منطقی بود..
(ظرفو بهم داد که یه چیز فلزی دیگه اون طرفش دیدم)
[من:یا خالق موجودات عجیبالخلقه این چیه چرا چهارتا دندونه داره؟!]
من:میگم سوهی اینه، این طرف چیه؟!
س.ه:نگو که چنگال رو هم نمیشناسی:/
من:چنگاال؟؟!! چرا اسمش شبیه جنگله؟!(همینی که اسمش چنگال بود رو برداشتم و با دقت بهش نگاه کردم)
من:عا اره(به دندونه هاش اشاره میکنم) اینا شبیه درختهای جنگلن فقط خیلی تعدادشون کمه
۸۱۱
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.