دیگر دلتنگی آمانم را بریده است،حتی دیگر در این سینه نفسی
دیگر دلتنگی آمانم را بریده است،حتی دیگر در این سینه نفسی برای کشیدن ندارم اما خوب میدانم که حال تو هرگز اینگونه نیست؛
تورا فراموش خواهم کرد،خاطراتت را به باد خواهم سپارد،این یک بار را حتی به خود هم قول دادهام!
اگر آنهمه خاطره و عکس با من حرف بزنند،اگر در گرمای مرداد برف بر روی پنجره اتاقم بنشیند،فراموشت خواهم کرد؛
افتادهام بر روی فراموش کردنت در شیب تیز،اما دلم،باز هم دلم مارا سینه خیز بالا میکشد!:)
با آنهمه دلبستگی و عشق چه کردی؟ یک بار دلت یادِ منِ خسته نیوفتاد؟:)
یعنی به همین راحتی از عشق گذشتی؟ یکذره دلت تنگ نشد خانهاتآباد؟:)
و حال تمام دنیارا هم به دنبالت گشتهام،ولی تو یوسفِ گمگشتهی منی و هیچوقت به کنعان باز نخواهی گشت؛ شدهای رفتهای که بازگشتی ندارد!
ای خدایی که به یعقوب رساندی یوسف،این زمان یوسفِ من،به من باز رسان(:
حال نشان تورو از چه کسی بگیرم؟ حال خودت بگو کجا رفتهای از پیش فرهادت،دورترین نزدیکِ من،آشنای غریبِ من،امید در ناامیدی های من؛
شده است یک بار اجازه نده، این فرهاد بدون شیرین قصه را به پایان برساند!
تو باید تکه،تکه های این قلب را به هم بچسبانی،قلبی که بعد از تو،هیچ از آن باقی نمانده است،بدهکاری به من،چندین سال عمرم را،که به پایت سوخت؛
این بود سزای منِ دلخستهی عاشق؟ شیرین رقیبان شدهای از لج فرهاد:)
تو همانند همیشه خراب کردهای پل های پشت سرمان را ولی باز هم من،من تمام آنها را دوباره از نو میسازم! بنگر آدمی را که گلنشسته اورا خطاب میکنند،بنگر فرهادی که بعد از رفتنت ساختی،بنگر قلبی که بعد از رفتنت دیگر نتپید،بنگر منِ بی تورا که همانند جنازهام ، ولی تنها یک خواسته از تو دارم،فقط برگرد،برگرد و هیچوقت دیگر نرو!:)
حتی اگر کلیومتر ها،فرسخ ها،کشور ها،با من فاصله داشته باشی،باز هم در قلبم،در کنارِ خودم،نزدیک ترین آدم برایِمنی ، دورتریننزدیکمن !
شعر هایم همگی ترجمهی دلتنگیست، بی تو دلتنگ ترین شاعر تاریخم من؛
-دورتریننزدیک
-بهوقتِ13بهمنِسال1398
-نازنین..
تورا فراموش خواهم کرد،خاطراتت را به باد خواهم سپارد،این یک بار را حتی به خود هم قول دادهام!
اگر آنهمه خاطره و عکس با من حرف بزنند،اگر در گرمای مرداد برف بر روی پنجره اتاقم بنشیند،فراموشت خواهم کرد؛
افتادهام بر روی فراموش کردنت در شیب تیز،اما دلم،باز هم دلم مارا سینه خیز بالا میکشد!:)
با آنهمه دلبستگی و عشق چه کردی؟ یک بار دلت یادِ منِ خسته نیوفتاد؟:)
یعنی به همین راحتی از عشق گذشتی؟ یکذره دلت تنگ نشد خانهاتآباد؟:)
و حال تمام دنیارا هم به دنبالت گشتهام،ولی تو یوسفِ گمگشتهی منی و هیچوقت به کنعان باز نخواهی گشت؛ شدهای رفتهای که بازگشتی ندارد!
ای خدایی که به یعقوب رساندی یوسف،این زمان یوسفِ من،به من باز رسان(:
حال نشان تورو از چه کسی بگیرم؟ حال خودت بگو کجا رفتهای از پیش فرهادت،دورترین نزدیکِ من،آشنای غریبِ من،امید در ناامیدی های من؛
شده است یک بار اجازه نده، این فرهاد بدون شیرین قصه را به پایان برساند!
تو باید تکه،تکه های این قلب را به هم بچسبانی،قلبی که بعد از تو،هیچ از آن باقی نمانده است،بدهکاری به من،چندین سال عمرم را،که به پایت سوخت؛
این بود سزای منِ دلخستهی عاشق؟ شیرین رقیبان شدهای از لج فرهاد:)
تو همانند همیشه خراب کردهای پل های پشت سرمان را ولی باز هم من،من تمام آنها را دوباره از نو میسازم! بنگر آدمی را که گلنشسته اورا خطاب میکنند،بنگر فرهادی که بعد از رفتنت ساختی،بنگر قلبی که بعد از رفتنت دیگر نتپید،بنگر منِ بی تورا که همانند جنازهام ، ولی تنها یک خواسته از تو دارم،فقط برگرد،برگرد و هیچوقت دیگر نرو!:)
حتی اگر کلیومتر ها،فرسخ ها،کشور ها،با من فاصله داشته باشی،باز هم در قلبم،در کنارِ خودم،نزدیک ترین آدم برایِمنی ، دورتریننزدیکمن !
شعر هایم همگی ترجمهی دلتنگیست، بی تو دلتنگ ترین شاعر تاریخم من؛
-دورتریننزدیک
-بهوقتِ13بهمنِسال1398
-نازنین..
۹۳۲
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.