شبی با بید می رقصم، شبی با باد می جنگم
شبی با بید میرقصم، شبی با باد میجنگم
که چون شببو به وقت صبح من بسیار دلتنگم
مرا چون آینه هرکس به کیش خویش پندارد
و الاّ من چو مِی با مست و با هشیار یکرنگم
شبی در گوشهی محراب لختی "ربّنا" خواندم
همان یک بار تارِ موی یار افتاد در چنگم
اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست
که من گریاندهام یک عمر دنیا را به آهنگم
به خاطر بسپریدم دشمنان! چون *نام من عشق است"
فراموشم کنید ای دوستان! من مایهی ننگم
مرا چشمان دلسنگی به خاک تیره بنشانید
همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم
#علیرضا_بدیع
که چون شببو به وقت صبح من بسیار دلتنگم
مرا چون آینه هرکس به کیش خویش پندارد
و الاّ من چو مِی با مست و با هشیار یکرنگم
شبی در گوشهی محراب لختی "ربّنا" خواندم
همان یک بار تارِ موی یار افتاد در چنگم
اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست
که من گریاندهام یک عمر دنیا را به آهنگم
به خاطر بسپریدم دشمنان! چون *نام من عشق است"
فراموشم کنید ای دوستان! من مایهی ننگم
مرا چشمان دلسنگی به خاک تیره بنشانید
همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم
#علیرضا_بدیع
۵.۱k
۰۸ خرداد ۱۴۰۲