افسون شده p19
اورانوس : حق نداری نگران من باشی! دراکو : نگران؟ اونم نگران تو؟ نه عزیزم خوش خیال نباش من مجبورم تو رو برسونم خونه چون مثل اینکه مسئولیت تو الان با منه! اورانوس : هوف دست از سرم بردار دیگه برو! اصلا میخوام تو همین جنگل بمونم تا وقتی که هیچکس دیگه پیدام نکنه! دراکو : چرا حرف حالیت نمیشه تو! ماشین رو نگه داشتم و از ماشین پیاده شدم و بهش نزدیک شدم و دستمو روی شونش گذاشتم و به خودم نزدیک کردم اورانوس : قلبم تند تند می تپید مات و مبهوت بهش خیره شده بودم دراکو : به ماشین نزدیکش کردم و در و باز کردم و سوار ماشینش کردم، و با نگاهی خالی از احساس بهش نگاهی انداختم و در ماشین و بستم و خودم سوار شدم و دستم رو روی فرمون کشیدم.... اورانوس : زبونم قفل شده بود نگاهم رو به جنگل بیرون دوخته بودم دراکو : پامو روی ترمز نگه داشتم حالا میتونی پیاده بشی! اورانوس : نگاهی بهش انداختم و در ماشین رو باز کردم و پیاده شدم وارد عمارت بزرگ مالفوی شدم تو حیاط عمارت ماشین خودمون به چشمم خورد به همه سلامی زیر لب کردم و کنار مادر نشستم دراکو : وارد خونه شدم و نگاهی به بقیه انداختم و با لبخندی مسخره سری تکون دادم مادر اورانوس لبخندی زد و با لحنی صمیمانه گفت : ممنون پسرم دراکو : لبخندی زدم و به اورانوس نگاهی انداختم و زیر لب گفتم قابل تحمل بود حضورش! مامان نگاهی عصبی بهم انداخت و زیر لب چیزی گفت که متوجه نشدم...
۳.۹k
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.