- زندگی روی لبه تیغ -
𝘱𝘢𝘳𝘵 ⁴
****
رگ های اون جای خون ، ترس جابجا میکردن تو تنش .
تو ثانیه نکشید که جفتشون اسلحه به دست رو به روی هم قرار گرفتن ، آنیگما شونه دختر رو به پشت خودش کشید ، که دختر در همین لحظه چاقو جیبی شو به سرعت سمت سهون پرت کرد ، به ترقوه اش برخورد کرد و گفت :
سرنتی - با جئونی درست صحبت کن !
گرگ ِ آنیگما زوزه ای از سر حرف و رفتار امگا از خرسندي کشید .
جئون جونگکوک یا ولادمیر استارک با قدمهای آروم به سمت سهون رفت .
سهون - فاک ... دستی که اسلحه مو نگه داشتم ... زدی امگای هرزه ؟ * آخرش کمی داد *
آنیگما ، - کُلت ¹⁹¹¹ M - شو توی دهن سهون قرار داد و تقلاهای سهون رو که دستو پا میزد نادیده گرفت و لب زد :
_ زبونت شر زیاد میگه عزیزم '
آنیگما سمت دختر برگشت و گفت :
_ دستات میلرزن امگا !
سرنتی که انگار تازه به خودش اومده باشه خواست جوابی بده که با حس سستی پاهاش متوجه شد محض رضای خدا قراره چندساعت دیگه هیت شه !
سرنتی - چیزی نیست که به تو ربط داشته باشه ، تو الان دقیقا کی ای ؟
آنیگما نزدیک دختر اومد ، دستشو پشت کمر اون قرار داد و گفت :
_ من واسه همه یکی نیستم .
سرنتی - پرسیدم کی ای ؟
_ من ؟ موجودی سرشاز از نفرت و ساخته شده از کینه ، موجودی بی اعصاب ، بی حوصله . البته ... این منه الانه !
سرنتی - واوو .. جئونی قبلی کیه ؟
_ یادم نیست کی بودم ..
سرنتی - آه ... محض رضای فاک فقط بگو کی ای ؟ نمیخوام منتِ اون بتای احمقو بکشم !
آنیگما ابروی پیرسینگ دارشو بالا دادو گفت :
_ مگه چیکار کرده لاو ؟
سرنتی - به تو ربطی نداره آنیگما ! دستتم بِکِش ! * حرکت میکنه به سمت جلو *
_ ولادمیر استارک یا جئون جونگکوک ، مادرم روسی ِ و پدرم آمریکایی ، ولی شناسنامه مو کره گرفتم چون توی سفر دنیا اومدم البته که بخاطر نفوذ خانوادگیمون هردوتا اسمموتو شناسنامه نوشتن ، بخشی از عمرمو ایتالیا زندگی کردم چون همه خانوادم اونجا هستن ، کلا تو آمریکا و روسیه ، و ایتالیا و کره بزرگ شدم ! کافیه برات عسلم ؟
امگا که منتظر و پشت به آنیگما منتظر ایستاده بود گفت :
سرنتی - واوو ... الان باید چی صدات کنم آنیگما ؟
_ ( به شما چه 🤭 )
< زمان حال >
سرنتی - وای خدا ... تو ... آه ... لعنت .. میتونی این ماشین لعنتیتو نگه داری آنیگما ؟ * کمی داد *
آنیگما از جاده اصلی با زدن نور برای بقیه راننده ها به خیابونی فرعی پیچید و کنار آپارتمانی پارک کرد ..
_ چیشده سوییتی ؟
امگا ناله ریزی کرد و دستشو روی رون آنیگما گزاشت و گفت :
سرنتی - واقعا ازت متنفرم که انقد جذابی !
بعد انگشتاش رو آروم آروم روی رونش حرکت داد ...
_ سوییتی من ، هیت شدی که داری رایحه - دارچین - ِ تو اینطوری پخش میکنی ؟
امگا بی توجه به سوال آنیگما از جاش پاشد از روی دنده ها عبور کرد و روی پای آنیگما نشست و ...
****
****
رگ های اون جای خون ، ترس جابجا میکردن تو تنش .
تو ثانیه نکشید که جفتشون اسلحه به دست رو به روی هم قرار گرفتن ، آنیگما شونه دختر رو به پشت خودش کشید ، که دختر در همین لحظه چاقو جیبی شو به سرعت سمت سهون پرت کرد ، به ترقوه اش برخورد کرد و گفت :
سرنتی - با جئونی درست صحبت کن !
گرگ ِ آنیگما زوزه ای از سر حرف و رفتار امگا از خرسندي کشید .
جئون جونگکوک یا ولادمیر استارک با قدمهای آروم به سمت سهون رفت .
سهون - فاک ... دستی که اسلحه مو نگه داشتم ... زدی امگای هرزه ؟ * آخرش کمی داد *
آنیگما ، - کُلت ¹⁹¹¹ M - شو توی دهن سهون قرار داد و تقلاهای سهون رو که دستو پا میزد نادیده گرفت و لب زد :
_ زبونت شر زیاد میگه عزیزم '
آنیگما سمت دختر برگشت و گفت :
_ دستات میلرزن امگا !
سرنتی که انگار تازه به خودش اومده باشه خواست جوابی بده که با حس سستی پاهاش متوجه شد محض رضای خدا قراره چندساعت دیگه هیت شه !
سرنتی - چیزی نیست که به تو ربط داشته باشه ، تو الان دقیقا کی ای ؟
آنیگما نزدیک دختر اومد ، دستشو پشت کمر اون قرار داد و گفت :
_ من واسه همه یکی نیستم .
سرنتی - پرسیدم کی ای ؟
_ من ؟ موجودی سرشاز از نفرت و ساخته شده از کینه ، موجودی بی اعصاب ، بی حوصله . البته ... این منه الانه !
سرنتی - واوو .. جئونی قبلی کیه ؟
_ یادم نیست کی بودم ..
سرنتی - آه ... محض رضای فاک فقط بگو کی ای ؟ نمیخوام منتِ اون بتای احمقو بکشم !
آنیگما ابروی پیرسینگ دارشو بالا دادو گفت :
_ مگه چیکار کرده لاو ؟
سرنتی - به تو ربطی نداره آنیگما ! دستتم بِکِش ! * حرکت میکنه به سمت جلو *
_ ولادمیر استارک یا جئون جونگکوک ، مادرم روسی ِ و پدرم آمریکایی ، ولی شناسنامه مو کره گرفتم چون توی سفر دنیا اومدم البته که بخاطر نفوذ خانوادگیمون هردوتا اسمموتو شناسنامه نوشتن ، بخشی از عمرمو ایتالیا زندگی کردم چون همه خانوادم اونجا هستن ، کلا تو آمریکا و روسیه ، و ایتالیا و کره بزرگ شدم ! کافیه برات عسلم ؟
امگا که منتظر و پشت به آنیگما منتظر ایستاده بود گفت :
سرنتی - واوو ... الان باید چی صدات کنم آنیگما ؟
_ ( به شما چه 🤭 )
< زمان حال >
سرنتی - وای خدا ... تو ... آه ... لعنت .. میتونی این ماشین لعنتیتو نگه داری آنیگما ؟ * کمی داد *
آنیگما از جاده اصلی با زدن نور برای بقیه راننده ها به خیابونی فرعی پیچید و کنار آپارتمانی پارک کرد ..
_ چیشده سوییتی ؟
امگا ناله ریزی کرد و دستشو روی رون آنیگما گزاشت و گفت :
سرنتی - واقعا ازت متنفرم که انقد جذابی !
بعد انگشتاش رو آروم آروم روی رونش حرکت داد ...
_ سوییتی من ، هیت شدی که داری رایحه - دارچین - ِ تو اینطوری پخش میکنی ؟
امگا بی توجه به سوال آنیگما از جاش پاشد از روی دنده ها عبور کرد و روی پای آنیگما نشست و ...
****
۸.۰k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.