《 time 》....
《 time 》....
Part :⅔
جونگکوک:حوله و لباس برات داخل حموم اماده کردن برو دوش بگیر منتظرتم
ا.ت:حالم ازت بهم میخوره ...جرات داری بهم دست بزن میکشمت مردتیکه ی ...
جونگکوک:ساکت شو ..اینجا من دستور میدم نه تو نمیخوام هیچ اعتراضی بشنوم
ا.ت : ازت متنفرم
...........
تهیونگ و لیا
لیا:ن..نزدیکم نشو واگر نه شلیک میکنم
تهیونگ:اون اسلحرو بده به من لیا ..منو بیشتر از این عصبانی نکن'عصبی داد زد '
لیا: قسم میخورم شلیک میکنم
تهیونگ:خیلی خب شلیک کن ..منو بکش ..زود باشش'داد'
تهیونگ میدونست لیا جرعت این کار رو نداره...لیا اروم اسلحه رو پایین اورد و از دستش انداختش
تهیونگ از فرصت استفاده کرد و لیا رو روی تخت انداخت و روش خی*مه زد ...شروع کرد به بو*سیدنش لیا فکر میکرد بعد از این دست برمیداره ولی اینطور نبود تهیونگ شروع کرد به باز کردن دک*مه های لباس لیا و.....
...........
ا.ت
لعنتی این چه کوفتیه این لباسه یا یه تیکه پارچه
ا.ت:هعی مرتیکه'بلند'
جونگکوک:ها
ا.ت:یه لباس دیگه برام بیار
جونگکوک:هیچ لباس دیگه ای نداریم برات همونو بپوش بیا
ا.ت:این خیلی بازه بیفا*نوس
جونگکوک بپوشش..به هر حال که سالم نمیمونه
ا.ت:نفهمیدم چی گفتی ولی مجبوری میپوشم ..ولی جرعت داری نگاهم کن
جونگکوک : هه تا دو دقیقه پیش داشت التماس میکرد الان زبون باز کرده
..........
لیا:هق..هق درد دارم لعنتی
تهیونگ : تنبیه خوبی بود..
لیا : اییییی...هق..هق
تهیونگ: فردا خوب میشی بگیر بخواب
لیا:اییی دارم میمیرم ..واییی لعنتی درد دارممم
تهیونگ:بار دومه که اینجوری تنبیه میشی!
لیا:خدا لعنتت کنه
تهیونگ:بخواب ..حرف اضافه هم نزن
...........
ا.ت:شیبالللل
جونگکوک: باید پای تنبیهت وایسی
ا.ت:دستامو باز کنننن
درسته ..جونگکوک دستای ا.ت رو به تخت بسته بود ..
جونگکوک بو*سه ای عمیق رو شروع کرد ...کم کم پایین تر اومد و کل گر*دن ا.ت رو پر کرد از ما*رک های بنفش که به خوبی روی پوست سفید ا.ت خودشو به نمایش گذاشته بود و این روند ادامه پیدا کرد و کل بدن ا.ت پر از لکه های بنفش بود لب*هاش کبود شده بود که مطمئن بود تا مدتی اینطور میمونه ..سعی داشت دستاشو باز کنه ولی نمیشد و.....(با ذهنای منحر*ف خودتون بقیشو سناریو سازی کنید
.........
حمایت کنید دوستان..امیدوارم خوشتون بیاد♡
Part :⅔
جونگکوک:حوله و لباس برات داخل حموم اماده کردن برو دوش بگیر منتظرتم
ا.ت:حالم ازت بهم میخوره ...جرات داری بهم دست بزن میکشمت مردتیکه ی ...
جونگکوک:ساکت شو ..اینجا من دستور میدم نه تو نمیخوام هیچ اعتراضی بشنوم
ا.ت : ازت متنفرم
...........
تهیونگ و لیا
لیا:ن..نزدیکم نشو واگر نه شلیک میکنم
تهیونگ:اون اسلحرو بده به من لیا ..منو بیشتر از این عصبانی نکن'عصبی داد زد '
لیا: قسم میخورم شلیک میکنم
تهیونگ:خیلی خب شلیک کن ..منو بکش ..زود باشش'داد'
تهیونگ میدونست لیا جرعت این کار رو نداره...لیا اروم اسلحه رو پایین اورد و از دستش انداختش
تهیونگ از فرصت استفاده کرد و لیا رو روی تخت انداخت و روش خی*مه زد ...شروع کرد به بو*سیدنش لیا فکر میکرد بعد از این دست برمیداره ولی اینطور نبود تهیونگ شروع کرد به باز کردن دک*مه های لباس لیا و.....
...........
ا.ت
لعنتی این چه کوفتیه این لباسه یا یه تیکه پارچه
ا.ت:هعی مرتیکه'بلند'
جونگکوک:ها
ا.ت:یه لباس دیگه برام بیار
جونگکوک:هیچ لباس دیگه ای نداریم برات همونو بپوش بیا
ا.ت:این خیلی بازه بیفا*نوس
جونگکوک بپوشش..به هر حال که سالم نمیمونه
ا.ت:نفهمیدم چی گفتی ولی مجبوری میپوشم ..ولی جرعت داری نگاهم کن
جونگکوک : هه تا دو دقیقه پیش داشت التماس میکرد الان زبون باز کرده
..........
لیا:هق..هق درد دارم لعنتی
تهیونگ : تنبیه خوبی بود..
لیا : اییییی...هق..هق
تهیونگ: فردا خوب میشی بگیر بخواب
لیا:اییی دارم میمیرم ..واییی لعنتی درد دارممم
تهیونگ:بار دومه که اینجوری تنبیه میشی!
لیا:خدا لعنتت کنه
تهیونگ:بخواب ..حرف اضافه هم نزن
...........
ا.ت:شیبالللل
جونگکوک: باید پای تنبیهت وایسی
ا.ت:دستامو باز کنننن
درسته ..جونگکوک دستای ا.ت رو به تخت بسته بود ..
جونگکوک بو*سه ای عمیق رو شروع کرد ...کم کم پایین تر اومد و کل گر*دن ا.ت رو پر کرد از ما*رک های بنفش که به خوبی روی پوست سفید ا.ت خودشو به نمایش گذاشته بود و این روند ادامه پیدا کرد و کل بدن ا.ت پر از لکه های بنفش بود لب*هاش کبود شده بود که مطمئن بود تا مدتی اینطور میمونه ..سعی داشت دستاشو باز کنه ولی نمیشد و.....(با ذهنای منحر*ف خودتون بقیشو سناریو سازی کنید
.........
حمایت کنید دوستان..امیدوارم خوشتون بیاد♡
۱۲.۴k
۲۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.