نامه صدا
نامه: (صدا)
یه دنیا دفتر دارم!
دفتر هایی که هیچ وقت باز نشده...
ورق نخورده...
خودکارهایی که جوهراش سرازیر شدن و کسی دستش نگرفته...
ولی این بار برات می نویسم...
باید از کجا شروع کنم ؟
وقتی صدای گریه می اومد، من تو اتاق بودم ...
اتاقی تنهاتر از جای خالی من!
من با یه دنیا درد ،
تو این وقت شب هنوز بیدارم...
خیلی وقته غصه هام تموم نمیشه...
نمیدونم تا کی ؟
همش با خودم حرف می زنم...
میگم خدایا به نظرت تموم میشه ؟
بازم جوابی نمی بینم!
نه دیگه چیزی می شنوم...
نه چیزی رو می بینم...
فقط صدای گریه میاد!!
آروم ،آروم و بی صدا...
و اتاقی پر از خلوت و تنهایی های من!
که روز به روز زنجیر وار
به هم پیوسته، دنبالم می کنن...
خیلی سخت می گذره...
نه اینکه ناامید باشم!
فقط دنبال خوابم،
کف خواب!
خوابی که هیچ وقت دیگه بیداری نداره...
همون مرگی که خدا کنه بیاد!
کسی که سراغمو نمی گیره
حداقل تنهایی مو بیاد قبول کنه ...
من خیلی وقته تنهام...!
دست کسی چند وقته به من نخورده ...
خسته ام از این تن ...
این تن دگرگون !
فکر آشوب !
مغزم حالت غش داره ...
دیگه از خودم بدم میاد!
حداقل میخوام قبر منو آغوش بگیره...
اینجوری راحتم!
یعنی انقدر غریبم ، که حتی به مردنم قانع نمیشه این دنیا؟
دیگه چیزی ازم نمونده !
چی کار کنم ؟
منم و این نوشتههایی که به هیچ دردی نمیخوره!!!
۹۳/۱۰/۲
(یکی بود و نبود)
شاعر مهردادشائقی(مِهر)
#شاعری_که_اشک_هایش_را_فروخت #شعر #شاعر #مهر #مهرداد_شائقی_مِهر #یکی_بود_و_نبود #نامه #صدا #نویسنده
یه دنیا دفتر دارم!
دفتر هایی که هیچ وقت باز نشده...
ورق نخورده...
خودکارهایی که جوهراش سرازیر شدن و کسی دستش نگرفته...
ولی این بار برات می نویسم...
باید از کجا شروع کنم ؟
وقتی صدای گریه می اومد، من تو اتاق بودم ...
اتاقی تنهاتر از جای خالی من!
من با یه دنیا درد ،
تو این وقت شب هنوز بیدارم...
خیلی وقته غصه هام تموم نمیشه...
نمیدونم تا کی ؟
همش با خودم حرف می زنم...
میگم خدایا به نظرت تموم میشه ؟
بازم جوابی نمی بینم!
نه دیگه چیزی می شنوم...
نه چیزی رو می بینم...
فقط صدای گریه میاد!!
آروم ،آروم و بی صدا...
و اتاقی پر از خلوت و تنهایی های من!
که روز به روز زنجیر وار
به هم پیوسته، دنبالم می کنن...
خیلی سخت می گذره...
نه اینکه ناامید باشم!
فقط دنبال خوابم،
کف خواب!
خوابی که هیچ وقت دیگه بیداری نداره...
همون مرگی که خدا کنه بیاد!
کسی که سراغمو نمی گیره
حداقل تنهایی مو بیاد قبول کنه ...
من خیلی وقته تنهام...!
دست کسی چند وقته به من نخورده ...
خسته ام از این تن ...
این تن دگرگون !
فکر آشوب !
مغزم حالت غش داره ...
دیگه از خودم بدم میاد!
حداقل میخوام قبر منو آغوش بگیره...
اینجوری راحتم!
یعنی انقدر غریبم ، که حتی به مردنم قانع نمیشه این دنیا؟
دیگه چیزی ازم نمونده !
چی کار کنم ؟
منم و این نوشتههایی که به هیچ دردی نمیخوره!!!
۹۳/۱۰/۲
(یکی بود و نبود)
شاعر مهردادشائقی(مِهر)
#شاعری_که_اشک_هایش_را_فروخت #شعر #شاعر #مهر #مهرداد_شائقی_مِهر #یکی_بود_و_نبود #نامه #صدا #نویسنده
۴.۵k
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.