عشق دروغین / 𝐅𝐚𝐤𝐞 𝐥𝗼𝐯𝐞
عشق دروغین / 𝐅𝐚𝐤𝐞 𝐥𝗼𝐯𝐞
𝐩𝐚𝐫𝐭 : 3
ویو یونبی
از شدت حرص و عصبانیت بدون کوچکترین حرفی رفتم سرویس بهداشتی که حالم بهتر شه و با این اتفاق گند تو زندگیم کنار بیام....واقعاکه این حق منه؟ تا حالا با هرکسی رابطه دوستی برقرار کردم خانوادم بخاطر سطح پایین بودن یا چیزای دیگه طردش کردن و باعث شدن الان از هرکسی تنها تر باشم که حتی نتونم خودمو تو بغل کسی جا بدم و خودمو خالی کنم....همه میخواستن که من پسر بودم و وارث شرکت و تمام سرمایه خاندان باشم اما من همرو نا امید کردم و این باعث شد که هیچکس حتی مادر و پدرم هم از اعماق وجود دوستم نداشته باشن و فقط جلوی این و اون تطاهر به دوس داشتن کنن....
البته بهتر حداقل ازشون دور میمونم بازیگریاشون رو نمیبینم اما، دلم واسه بردارم تنگ میشه میتونم بگم اون تنها کسیه که تا حالا دوستش داشتم و دارم ولی خب فرصت خداحافظی هم ندارم امیدوارم زودتر از خارج برگرده و به دیدنم بیاد...درسته من فرزند ارشد خانواده هستم ولی همه میگن اون قراره وارث باشه، خوشحالم که من رو خط زدنچون واقعا نمیخوام درگیر این سیاست مزخرف بشم......
در حین امودن این افکار پلید و ذهنش اشک از چشمان سیاه و پر عمق دخترک بدون خواست خودش جاری میشد و کنترل احساسات براش سخت بود....
ویو هوانا
جیمین بهم گفت برم دنبال این دختره که کوک انتخابش کرد و ببینم چشه رفتم سمت سرویس بهداشتی و دیدم جلوی آینه وایساده و اروم اشک میریزه رفتم سمتش و دستمو گذاشتم رو شونش که به خودش اومد و اشکاش رو پاک کرد و باصدای گرفتهای گفت : کاری دارین؟
هوانا : هی خوبی؟
یونبی : ا..اره مرسی
هوانا دستش رو روی گونهی یونبی کشید و گفت : گریه نکن، مشکلی پیش نمیاد
یونبی سرش رو انداخت پایین و با صدای اروم در جواب گفت : امیدوارم....
هوانا : ببخشید خودم رو معرفی نکردم، من هوانا هستم کاپ جیمین.
یونبی : جی...جیمین؟
هوانا : عاااا باهاش اشنا میشی....حالا صورتت رو بشور تا بریم
یونبی صوورتش رو میشوره و میگه: معلومه گریه کردم؟
هوانا : نه اوکیه
هوانا دست یونبی رو میگیره و شروع به حرکت میکنه
جیمین : کوک نگا، مثل اینکه اوکیه
کوک نگاهی میکنه و سرش رو به نشونه تایید تکون میده
𝐩𝐚𝐫𝐭 : 3
ویو یونبی
از شدت حرص و عصبانیت بدون کوچکترین حرفی رفتم سرویس بهداشتی که حالم بهتر شه و با این اتفاق گند تو زندگیم کنار بیام....واقعاکه این حق منه؟ تا حالا با هرکسی رابطه دوستی برقرار کردم خانوادم بخاطر سطح پایین بودن یا چیزای دیگه طردش کردن و باعث شدن الان از هرکسی تنها تر باشم که حتی نتونم خودمو تو بغل کسی جا بدم و خودمو خالی کنم....همه میخواستن که من پسر بودم و وارث شرکت و تمام سرمایه خاندان باشم اما من همرو نا امید کردم و این باعث شد که هیچکس حتی مادر و پدرم هم از اعماق وجود دوستم نداشته باشن و فقط جلوی این و اون تطاهر به دوس داشتن کنن....
البته بهتر حداقل ازشون دور میمونم بازیگریاشون رو نمیبینم اما، دلم واسه بردارم تنگ میشه میتونم بگم اون تنها کسیه که تا حالا دوستش داشتم و دارم ولی خب فرصت خداحافظی هم ندارم امیدوارم زودتر از خارج برگرده و به دیدنم بیاد...درسته من فرزند ارشد خانواده هستم ولی همه میگن اون قراره وارث باشه، خوشحالم که من رو خط زدنچون واقعا نمیخوام درگیر این سیاست مزخرف بشم......
در حین امودن این افکار پلید و ذهنش اشک از چشمان سیاه و پر عمق دخترک بدون خواست خودش جاری میشد و کنترل احساسات براش سخت بود....
ویو هوانا
جیمین بهم گفت برم دنبال این دختره که کوک انتخابش کرد و ببینم چشه رفتم سمت سرویس بهداشتی و دیدم جلوی آینه وایساده و اروم اشک میریزه رفتم سمتش و دستمو گذاشتم رو شونش که به خودش اومد و اشکاش رو پاک کرد و باصدای گرفتهای گفت : کاری دارین؟
هوانا : هی خوبی؟
یونبی : ا..اره مرسی
هوانا دستش رو روی گونهی یونبی کشید و گفت : گریه نکن، مشکلی پیش نمیاد
یونبی سرش رو انداخت پایین و با صدای اروم در جواب گفت : امیدوارم....
هوانا : ببخشید خودم رو معرفی نکردم، من هوانا هستم کاپ جیمین.
یونبی : جی...جیمین؟
هوانا : عاااا باهاش اشنا میشی....حالا صورتت رو بشور تا بریم
یونبی صوورتش رو میشوره و میگه: معلومه گریه کردم؟
هوانا : نه اوکیه
هوانا دست یونبی رو میگیره و شروع به حرکت میکنه
جیمین : کوک نگا، مثل اینکه اوکیه
کوک نگاهی میکنه و سرش رو به نشونه تایید تکون میده
۵.۴k
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.