یبار یادمه پرسیدی چی میشه که ادما از یادت میرن؟ خندیدم او
یبار یادمه پرسیدی چی میشه که ادما از یادت میرن؟ خندیدم اونجا، گفتم میترسی از یاد ببرمت؟ تو اون بخش خاطراتمی که برای نگه داشتنشون اصرار دارم. اونجا نمیدونستم بلوغ وقتی اتفاق میفته که دیگه به برگشت و نگه داشتن چیزی اصرار نمیکنی، رها میشی و رها میکنی. اونجا یادم رفت بهت بگم من چیزی رو فراموش نمیکنم فقط رها میکنم.
۳.۰k
۰۴ آبان ۱۴۰۳