بی تو با حادثه ی گریه و باران چه کنم؟
بی تو با حادثه ی گریه و باران چه کنم؟
با غمِ پرسه ی هر روز خیابان چه کنم؟
رازقیها همگی عطرِ تو را می خواهند
شب به شب با گل پژمرده ی گلدان چه کنم؟
بی تو دنیا شده ویران؛به قفس می ماند
خانه بعد از تو شبیه است به زندان چه کنم؟
گیرم از چنگِ شبیخون خزان در رفتم
بی تو با لشکرِ بی رحمِ زمستان چه کنم؟
گرچه کف بین خبر از طالع خوبم داده
آه؛ با فالِ سیاهِ تهِ فنجان چه کنم؟
بیقراری زده در سینه ی تنگم ریشه
خواب خوش هم شده از چشم گریزان چه کنم؟
با تو از پنجره مهتاب تماشایی بود
پشتِ این پنجره با بغضِ فراوان چه کنم؟
به خیالم همه شب شعر و غزل می بافم
مانده ام بعدِ تو با اینهمه هذیان چه کنم؟
با غمِ پرسه ی هر روز خیابان چه کنم؟
رازقیها همگی عطرِ تو را می خواهند
شب به شب با گل پژمرده ی گلدان چه کنم؟
بی تو دنیا شده ویران؛به قفس می ماند
خانه بعد از تو شبیه است به زندان چه کنم؟
گیرم از چنگِ شبیخون خزان در رفتم
بی تو با لشکرِ بی رحمِ زمستان چه کنم؟
گرچه کف بین خبر از طالع خوبم داده
آه؛ با فالِ سیاهِ تهِ فنجان چه کنم؟
بیقراری زده در سینه ی تنگم ریشه
خواب خوش هم شده از چشم گریزان چه کنم؟
با تو از پنجره مهتاب تماشایی بود
پشتِ این پنجره با بغضِ فراوان چه کنم؟
به خیالم همه شب شعر و غزل می بافم
مانده ام بعدِ تو با اینهمه هذیان چه کنم؟
۶.۳k
۱۷ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.