٭خونـِ خُوشگِل مَن! -پارت54-
س.ی:ببخشید که اومدم؛ میخواستم برم یه چیزی بگیرم بخورم گفتم شاید توهم چیزی بخوای..
چیزی دلت میخواد؟!
من:اره یه چیزی هست...
س.ی:چی؟!
من:ولی خوراکی نیست!
س.ی:هوم؟!
من:هیچی بیخیال برو یه چی بخور گشنته
س.ی:(درو میبنده و میاد جلو)نه گشنهم نیست تو چی میخوای؟!
من:خبب.. فقط میخواستم یکم باهات حرف بزنم همین
س.ی:جدی؟! چی میخوای بگی؟!
ولی قبلش میتونم بشینم؟!
من:(به صندلی کنار تخت اشاره میکنم)البته بیا بشین
س.ی:(میاد میشینه)جونم؟! چی میخوای بگی؟!
من:چرا انقد مهربون شدی تو یهو؟!:/
س.ی:(صاف میشه)فکر کردم باید بهتر برخورد کنم تا ببخشیم
من:فکر خوبیه ولی نه برای من..
تو سگ نشو یهو، عالیترین فرد روی کرهزمین میشی
س.ی:خواهش میکنم تیکه ننداز حداقل:|
من:سعی میکنم
س.ی:چی میخواستی بگی؟!
من:{زیرلب}هنوزم نمیدونم باید بهت بگم یا نه!!
س.ی:لطفا بهم اعتماد کن
من حتی یه لحظه هم به اینکه بخوام بهت ضربه ای بزنم فکر نکردم و نمیکنم
من:ممنون
میگمم اون دختره...
س.ی:سوجین؟!
من:اره؛ اصلا چه نسبتی باهات داره؟!:/
س.ی:دختر عموم هست
من:(سرمو بالا و پایین میکنم)آهااا
تو عمارت زندگی میکنه؟! اصن چند نفر اونجان؟!
س.ی:با تو 12نفر
من:یا خدااااا؛ {بایهحالتخاصی}کیا هستن؟!
س.ی:(ریز میخنده)یک نفر شما هستین علیاحضرت که از شدت عظمتتون به اندازه هزاران نفر به چشم میایینن..
من:{باخنده}خودشیرینم بلد بودی و خبر نداشتیم پسس..
س.ی:بعلهه ما اینیم دیگهه
من:خب ادامهشو بگو چاییشیرین
س.ی:خورد تو ذوقم://
چیزی دلت میخواد؟!
من:اره یه چیزی هست...
س.ی:چی؟!
من:ولی خوراکی نیست!
س.ی:هوم؟!
من:هیچی بیخیال برو یه چی بخور گشنته
س.ی:(درو میبنده و میاد جلو)نه گشنهم نیست تو چی میخوای؟!
من:خبب.. فقط میخواستم یکم باهات حرف بزنم همین
س.ی:جدی؟! چی میخوای بگی؟!
ولی قبلش میتونم بشینم؟!
من:(به صندلی کنار تخت اشاره میکنم)البته بیا بشین
س.ی:(میاد میشینه)جونم؟! چی میخوای بگی؟!
من:چرا انقد مهربون شدی تو یهو؟!:/
س.ی:(صاف میشه)فکر کردم باید بهتر برخورد کنم تا ببخشیم
من:فکر خوبیه ولی نه برای من..
تو سگ نشو یهو، عالیترین فرد روی کرهزمین میشی
س.ی:خواهش میکنم تیکه ننداز حداقل:|
من:سعی میکنم
س.ی:چی میخواستی بگی؟!
من:{زیرلب}هنوزم نمیدونم باید بهت بگم یا نه!!
س.ی:لطفا بهم اعتماد کن
من حتی یه لحظه هم به اینکه بخوام بهت ضربه ای بزنم فکر نکردم و نمیکنم
من:ممنون
میگمم اون دختره...
س.ی:سوجین؟!
من:اره؛ اصلا چه نسبتی باهات داره؟!:/
س.ی:دختر عموم هست
من:(سرمو بالا و پایین میکنم)آهااا
تو عمارت زندگی میکنه؟! اصن چند نفر اونجان؟!
س.ی:با تو 12نفر
من:یا خدااااا؛ {بایهحالتخاصی}کیا هستن؟!
س.ی:(ریز میخنده)یک نفر شما هستین علیاحضرت که از شدت عظمتتون به اندازه هزاران نفر به چشم میایینن..
من:{باخنده}خودشیرینم بلد بودی و خبر نداشتیم پسس..
س.ی:بعلهه ما اینیم دیگهه
من:خب ادامهشو بگو چاییشیرین
س.ی:خورد تو ذوقم://
۷۷۷
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.