اتفاقی؟یا سرنوشتp10
اتفاقی؟یا سرنوشتp10
از زبان ات
ویو اتاق کوک
+خب الان چی میشه
_چی چی میشه
+یعنی رابطمون چی میشه
_میخوای چی یشه
+اوف کوک جدیم
_میخوای چیکار کنیم قرار بزاریم
+شاید
_هوممم!چی!؟
+هیچی.
_ صب کن چی
+هیچی
شروع کروم به فرار کردن تو اتاق اون داشت دنبالم میکرد و بلاخره گرفتم و از پشت بغلم کرد منم از پنجره داشتم به بیرون نگاه میکردم ک گردنمون بوسید و گفت
_راستی ۳ هفته به م مرخصی بهمون دادن از فردا پسرا میرن شهرشون تو میخوای چیکار کنی
+ من؟من فک کنم بمونم همینجا
_چرا برو خانوادتون دوستاتو ببین
+مدتی میشه با خانوادم ارتباطی ندادم دوستامم ک ندارم تنها کارم اینه ی چند وقت ی بار خبر از خودم به طرفتارام بدم پس کاری ندارم همینجا میمونم توچی
_منم خانواده ندارم دوستم ندادم منم میمونم اینجا شایدم برم شهر ی چنتا وسایل بخرم برا خودم
+اممممم ی فکری دارم
_چی
+بیا بریم سئول خونه من بریم بگردیم باهم وقت بگذرونیم اینجوری دوتامون هم تنها و بیکار نمیمونیم
_امم مشکلی پیش نمیاد
+نه بابا چی میشه میگم فرماندمی
_باش پس فرمانده ات
صبح
از زبان ات
با الانم گوشیم از خواب پا شدم رفتم دشویی کارای لازمو کردم میکاپ کردم ی لباسم پوشیدم رفتم اتاق کوک رفتم داخل تو اتاقش نبود رفتم سمت حموم ک دیدم فقط. ی شرت پوشیده و جلوی آینه داره ریشاشو میزنه رفتم از پشت. بغلش کردم ک گفت
_به فرمانده ات. بلد نیستی در بزنی
+برای اومدن به اتاق دوست پسرم باید در بزنم
_یا باز گفتی دوست پسر
+خب حالا وسایلاتو جمع کردی؟
_آره
+ی ساعت دیگه میان دنبالم
_اا باش با رئیس کمپانی حرف زدی
+آره _چی گفت +هیچی گفت زندگی خودته خونه خودته هرکی رو دوست داری بیار
_هیم
ویو سئول
از زبان ات
از جت شخصیم پیاده شدیم رفتیم سمت فرودگاه ک دیدم ی عالمه طرفدارام یرای دیدنم اومده بهشون سلام دادمو ی چنتا عکسو امضا بهشون دادم و رفتیم سوار ماشینم شدیم ک کوک گفت
_از چیزی ک فک میکردم معروف تری
+هیم
رسیدیم به خونم خونم توی ی برجه رفتیم داخل ک کوک گفت
_تنهایی تو این خونه بزرگ چیکار میکنی
+نمد
ی چیزی درست کردیم خوردیم وسایلمون چیدیم و باهم تو اتاق من خوابیدیم(کوک تو اتاق ات میمونه)
۲ ساعت بعد
چشامو باز کردم گوشیمو برداشتم ساعت ۳ بود وای چقد خوابیدم کوک کنارم نبود صداش از تو حموم میومد پا شدم دوی تختم مرتب کردم قراره برم کمپانی لباسی ک قراره بپوشم انتخواب کردم ی میکاپ لایت کردم و رفتم آشپزخونه و غذا درست کردم ک کوک اومد
از زبان ات
ویو اتاق کوک
+خب الان چی میشه
_چی چی میشه
+یعنی رابطمون چی میشه
_میخوای چی یشه
+اوف کوک جدیم
_میخوای چیکار کنیم قرار بزاریم
+شاید
_هوممم!چی!؟
+هیچی.
_ صب کن چی
+هیچی
شروع کروم به فرار کردن تو اتاق اون داشت دنبالم میکرد و بلاخره گرفتم و از پشت بغلم کرد منم از پنجره داشتم به بیرون نگاه میکردم ک گردنمون بوسید و گفت
_راستی ۳ هفته به م مرخصی بهمون دادن از فردا پسرا میرن شهرشون تو میخوای چیکار کنی
+ من؟من فک کنم بمونم همینجا
_چرا برو خانوادتون دوستاتو ببین
+مدتی میشه با خانوادم ارتباطی ندادم دوستامم ک ندارم تنها کارم اینه ی چند وقت ی بار خبر از خودم به طرفتارام بدم پس کاری ندارم همینجا میمونم توچی
_منم خانواده ندارم دوستم ندادم منم میمونم اینجا شایدم برم شهر ی چنتا وسایل بخرم برا خودم
+اممممم ی فکری دارم
_چی
+بیا بریم سئول خونه من بریم بگردیم باهم وقت بگذرونیم اینجوری دوتامون هم تنها و بیکار نمیمونیم
_امم مشکلی پیش نمیاد
+نه بابا چی میشه میگم فرماندمی
_باش پس فرمانده ات
صبح
از زبان ات
با الانم گوشیم از خواب پا شدم رفتم دشویی کارای لازمو کردم میکاپ کردم ی لباسم پوشیدم رفتم اتاق کوک رفتم داخل تو اتاقش نبود رفتم سمت حموم ک دیدم فقط. ی شرت پوشیده و جلوی آینه داره ریشاشو میزنه رفتم از پشت. بغلش کردم ک گفت
_به فرمانده ات. بلد نیستی در بزنی
+برای اومدن به اتاق دوست پسرم باید در بزنم
_یا باز گفتی دوست پسر
+خب حالا وسایلاتو جمع کردی؟
_آره
+ی ساعت دیگه میان دنبالم
_اا باش با رئیس کمپانی حرف زدی
+آره _چی گفت +هیچی گفت زندگی خودته خونه خودته هرکی رو دوست داری بیار
_هیم
ویو سئول
از زبان ات
از جت شخصیم پیاده شدیم رفتیم سمت فرودگاه ک دیدم ی عالمه طرفدارام یرای دیدنم اومده بهشون سلام دادمو ی چنتا عکسو امضا بهشون دادم و رفتیم سوار ماشینم شدیم ک کوک گفت
_از چیزی ک فک میکردم معروف تری
+هیم
رسیدیم به خونم خونم توی ی برجه رفتیم داخل ک کوک گفت
_تنهایی تو این خونه بزرگ چیکار میکنی
+نمد
ی چیزی درست کردیم خوردیم وسایلمون چیدیم و باهم تو اتاق من خوابیدیم(کوک تو اتاق ات میمونه)
۲ ساعت بعد
چشامو باز کردم گوشیمو برداشتم ساعت ۳ بود وای چقد خوابیدم کوک کنارم نبود صداش از تو حموم میومد پا شدم دوی تختم مرتب کردم قراره برم کمپانی لباسی ک قراره بپوشم انتخواب کردم ی میکاپ لایت کردم و رفتم آشپزخونه و غذا درست کردم ک کوک اومد
۱۴.۶k
۰۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.