رد دادگان!
رد دادگان!
سر خیابان هتل محل اقامت در پیادهرو، دو خانم ایرانی در حال بازگشت از تجمع ۲۰۰ نفره اعتراضی ساندویچیها، پشت سر ما در حال حرکتند، یکی به دیگری میگوید ولی خدایی ابی دیگر خواندن بلد نیست، کاش شهرام شب پره را میآوردند در تجمع! خیلی شادتر و بهتر میخواند! :)
کمی جلوتر سام رجبی که کلا کارش این است در خیابانها بگردد و ایرانی پیدا کند و تلاش کند با فحاشی و پرخاشگری اعصابش را به هم بریزد و فیلمی کاسبی کند، شبیه همان کاری که چند وقت پیش با پرویز پرستویی و گوهر خیراندیش کرد، با بخشی از تیم ایرانی از جمله علی روبرو میشوند. بنده خدا فکر میکرد الان دوربینش را میآورد بالا و کمی داد و هوار میکند و اینها یا عصبی میشوند و واکنشی نشان میدهند یا مثلا فرار میکنند و او میگوید ببینید هیات ایرانی ترسیدند و فرار کردند! اما یکدفعه میبیند اینها هم دوربینهایشان را آوردند بالا و شروع کردند به گفتگو! بنده خدا رد داده بود از این همه خونسردی و استدلال!
یکی دو نفر دیگرشان رفتند فاز جذب حداکثری را شروع کردند تا علی را جذب کنند! طرف میگفت تو پسر خوبی هستی... شبیه آنها که فداکاری کردند و روی مین رفتند... تو از اینها نیستی... بعدا میفهمی اشتباه کردی... بیا و به جمهوری اسلامی بد و بیراه بگو... علی هم با خونسردی میگفت من جانم را برای جمهوری اسلامی میدهم... ما سیصد هزار شهید دادهایم... جمهوری اسلامی، ایران را آزاد کرده و به آن استقلال داده! طرف میگفت پس چرا فساد و اختلاس هست؟ و پاسخ میشنید که خب اختلاسگران را هم که جمهوری اسلامی و رئیسی گرفتند و همین امریکا و کانادای نایس شما بهشان پناه دادند!
طرف صمیمی شده بود و میگفت "علی آقا! ببین..." آن یکیشان رد داده بود که "بابا علی آقا چیه... این میخواهد جانش را برای جمهوری اسلامی بدهد تو میگویی علی آقا؟!" :))
خلاصه آخر داستان، اینها که میبینند با آدمهایی طرف هستند که از سر اعتقاد حرف میزنند و استدلال دارند، دست میدهند و میروند! سام هم که ظاهرا ریشه ناراحتیاش قرار نگرفتن در لیست تیم ملی در مسابقات ورزشی بوده، میرود که افراد دیگری را برای پرخاش کردن پیدا کند!
علی به شوخی میگوید این هم از جهادِ تبیین در نیویورک!
#سازمان_ملل
#رئیسی
#برانداز
#منافق
#مسیح_علینژاد
#ابی
#داریوش
#نیویورک
#منافقین
#سام_رجبی
سر خیابان هتل محل اقامت در پیادهرو، دو خانم ایرانی در حال بازگشت از تجمع ۲۰۰ نفره اعتراضی ساندویچیها، پشت سر ما در حال حرکتند، یکی به دیگری میگوید ولی خدایی ابی دیگر خواندن بلد نیست، کاش شهرام شب پره را میآوردند در تجمع! خیلی شادتر و بهتر میخواند! :)
کمی جلوتر سام رجبی که کلا کارش این است در خیابانها بگردد و ایرانی پیدا کند و تلاش کند با فحاشی و پرخاشگری اعصابش را به هم بریزد و فیلمی کاسبی کند، شبیه همان کاری که چند وقت پیش با پرویز پرستویی و گوهر خیراندیش کرد، با بخشی از تیم ایرانی از جمله علی روبرو میشوند. بنده خدا فکر میکرد الان دوربینش را میآورد بالا و کمی داد و هوار میکند و اینها یا عصبی میشوند و واکنشی نشان میدهند یا مثلا فرار میکنند و او میگوید ببینید هیات ایرانی ترسیدند و فرار کردند! اما یکدفعه میبیند اینها هم دوربینهایشان را آوردند بالا و شروع کردند به گفتگو! بنده خدا رد داده بود از این همه خونسردی و استدلال!
یکی دو نفر دیگرشان رفتند فاز جذب حداکثری را شروع کردند تا علی را جذب کنند! طرف میگفت تو پسر خوبی هستی... شبیه آنها که فداکاری کردند و روی مین رفتند... تو از اینها نیستی... بعدا میفهمی اشتباه کردی... بیا و به جمهوری اسلامی بد و بیراه بگو... علی هم با خونسردی میگفت من جانم را برای جمهوری اسلامی میدهم... ما سیصد هزار شهید دادهایم... جمهوری اسلامی، ایران را آزاد کرده و به آن استقلال داده! طرف میگفت پس چرا فساد و اختلاس هست؟ و پاسخ میشنید که خب اختلاسگران را هم که جمهوری اسلامی و رئیسی گرفتند و همین امریکا و کانادای نایس شما بهشان پناه دادند!
طرف صمیمی شده بود و میگفت "علی آقا! ببین..." آن یکیشان رد داده بود که "بابا علی آقا چیه... این میخواهد جانش را برای جمهوری اسلامی بدهد تو میگویی علی آقا؟!" :))
خلاصه آخر داستان، اینها که میبینند با آدمهایی طرف هستند که از سر اعتقاد حرف میزنند و استدلال دارند، دست میدهند و میروند! سام هم که ظاهرا ریشه ناراحتیاش قرار نگرفتن در لیست تیم ملی در مسابقات ورزشی بوده، میرود که افراد دیگری را برای پرخاش کردن پیدا کند!
علی به شوخی میگوید این هم از جهادِ تبیین در نیویورک!
#سازمان_ملل
#رئیسی
#برانداز
#منافق
#مسیح_علینژاد
#ابی
#داریوش
#نیویورک
#منافقین
#سام_رجبی
۲۶.۷k
۳۱ شهریور ۱۴۰۱