مافیای من ♥️🍷🖤
پارت ۲۹ یهووووووو
یک کسی به ات شلیک کرد
جیمین : ات
جیمین تنفکش رو در اورد به اون مرد زد
جیمین : ات تروخدا ارم باش الان می برمت بیمرستان
ات : جیمین
جیمین : جانمم
جیمین ات براید استایل بغل کرد برد ماشین بردن بیمارستان
ات رو بردن اتاق عمل
جیمین تو صندل نشسته بود دستاش تو سرش بود و جیمین تیر خرده بود لباس سفیدش خونی بود یهو تهیونگ و کوک و لیا و ایو امدن
ته : چی شدههه
جیمین : قصه اش طولانیه
ایو : جیمین ات کجاس ( باداد )
جیمین : اتاق عمل
لیا : چی شده
جیمین : تیر خورده ( نوش جونش 😂)
تهیونگ : کی بردن اتاق عمل
جیمین : چرا هی سوال پیچ می کنین دودقیقه خفه شین ( باداد )
پرسنار : اقا ارم باشین اینجا بیمارستانه
جیمین،: توهم خفه شو
تهیونگ : ببخشید چشم داد نمی زنیم
کوک : تو تیر خوردی
جیمین : چیز مهمی نیس
تهیونگ : چه طور چیز مهمی نیس تیر خوردی بیا
جیمین : تیر نیس خراش کوچیکه
لیا : این کجاس خراشه پاشو برو تو رو هم پانسمان کنن
جیمین : لیا گیر نده نمی خوام
کوک : خون داره ازت میره
جیمین : کوک خفه شو
تهیونگ رفت پیش پرستار و چند پرستار امدن تا جیمین رووپانسمان کنن
کوک : لج نکن
دکتر از اتاق عمل امد بیرون
دکتر :
چیههه تو خماری بمون خشگلم 😂
شوخی کردم
دکتر : عمل خوب پیش رفته تیر رو از بدنش در اوردیم الان مونده مقاومت بیمار
کوک : تیر به کجاش خرده ؟
دکتر : دست چپ بخیرگذشته اکر تیر این طرف بود حتما می مردن
جیمین : می تونم ببینمش
دکتر : بله
جیمین رفت ات رو ببین
جیمین : خوشگلم تروخدا پاشو من بدون ت نمی تونم
چند روز گذشت ات به هوش امد رفتن خانه یک هفته گذشت
ادمین ویو
ات تو این مدت که از اون دانشگاه در امده بود نمی رفت دانشگاه تا اینکه جیمین به یک دانشگاه خوب ثبت نام کرد و امروز اولین روطش بود که می رفت
ات داشت حاضر میشد رفت پایین
ات : یااا جیمینا تو کجا میای
جیمین ؛ با تو میام دانشگاه
ات : جیمین تو که دانشگاه نداری
جیمین : میام بیبی خوشگلم رو برسونم
ات : خودم می تونم برم
جیمین : ولی من نگرانتم
ات : نگران نباش میرم
جیمین : ات رو حرفم حرف نزن دا
ا ت: می تونم برم خب
جیمین : وضیعت خطر ناکه علاوه بر اینکه قصد جون منو دارن تو رو هم می خوان بکشن الانم لج نکن برو ماشین
ات : هوففف
رفتن سوار شدن رفتن دانشگاه جیمین تو حیاط منتظر بود تا ات بیاد
(هی ات خدا نکشتت به خاطر تو ت حیاط وایساده الهی قربونش برم من )
ات کلاسش تمام شد از کلاس اند بیرون
ات ویو
از کلاس امدم بیرون حیاط شلوغ بود
داشتم می رفتم که یهو به یک پسر برخورد کردم می خواستم بیوفتم حساس کردن دستش رو دو کمرم حلقه کرد نیوفتم
ات ؛ مرسی
پسره : خواهش می کنم
ات خواست از بغل اون پسره در بیاد یهو صدای خیی اشنای شنید بلهه جیمین بود
ات زو از بغلش در امد
جیمین : ات ( یکمی با داد
جیمین : بغل اون پسره چیکار می کردی
ات : می خواستم بخورم زمین این پسره نزاشت
جیمین : اهوم که این طور
جیمین : هی اقا پسر کنار این دختره نبینمت
پسره : ببخشید من قصد بدی نداشتم
جیمین : ات تو ماشین منتظرتم
جیمین رفت
ات : خیلی ببخشید
پسره : خواهش می کنم راستی تو همون ات نیستی تازه امدی کلاس مگه نه ؟
ات : اهوم
پسره : من لی هو هستم
ات : خوشبختم با اجازه من رفتم
ات رفت ماشین
جیمین : ات
ات : بله
جیمین : لطفا با پسرا گرم نگیر
ات : من گرم تگرفتم فقط
خواست حرف بزنه که جیمین پرید وسط حرفش
جیمین : نگفتم دلیل بیار گفتم تکرار نشه
ات : حسود ( ارم )
جیمین : یااا من حسود نیستم
ات : چرا حسودی
جسمین : نه نیستم
ات : هستی
جیمین : نیستم تو خودت حسودی
ات : خیر من نیستممم
جیمین ماشین رو روشن کرد رفتن خونه
چند روز گذشت تا اینکه ت دانشگاه استاد یک پروژه ای داد دونفری ات هم با لی هو افتاد
دو روز گذشت قرار بود لی هو بره پیش ات تا پروژه رو کامل کنه
جیمین و ات داشتن فیلم میدیدن جیمین هم تازه از شرکت انده بود لباساش رو در نیاورده بود
و اینا تو طبقه بالا بودن
یهو زنگ خرد
ات رفت درو باز کرد
لی هو : سلام ات خوبی
ات ؛ سلام مرسی تو چه طوری
لی هو : خوبم پروژه ای رو اوردم تا تو هم کامل کنی
ات : مرسیی
( تو این چند روز ات با لی هو خیلی صمیمی شده بودن
لی هو و ات همو بغل کردن ( به عنوان دوست معمولی )
ات : مرسی بازم
لی هو : خواهش خوشگلم
یک کسی به ات شلیک کرد
جیمین : ات
جیمین تنفکش رو در اورد به اون مرد زد
جیمین : ات تروخدا ارم باش الان می برمت بیمرستان
ات : جیمین
جیمین : جانمم
جیمین ات براید استایل بغل کرد برد ماشین بردن بیمارستان
ات رو بردن اتاق عمل
جیمین تو صندل نشسته بود دستاش تو سرش بود و جیمین تیر خرده بود لباس سفیدش خونی بود یهو تهیونگ و کوک و لیا و ایو امدن
ته : چی شدههه
جیمین : قصه اش طولانیه
ایو : جیمین ات کجاس ( باداد )
جیمین : اتاق عمل
لیا : چی شده
جیمین : تیر خورده ( نوش جونش 😂)
تهیونگ : کی بردن اتاق عمل
جیمین : چرا هی سوال پیچ می کنین دودقیقه خفه شین ( باداد )
پرسنار : اقا ارم باشین اینجا بیمارستانه
جیمین،: توهم خفه شو
تهیونگ : ببخشید چشم داد نمی زنیم
کوک : تو تیر خوردی
جیمین : چیز مهمی نیس
تهیونگ : چه طور چیز مهمی نیس تیر خوردی بیا
جیمین : تیر نیس خراش کوچیکه
لیا : این کجاس خراشه پاشو برو تو رو هم پانسمان کنن
جیمین : لیا گیر نده نمی خوام
کوک : خون داره ازت میره
جیمین : کوک خفه شو
تهیونگ رفت پیش پرستار و چند پرستار امدن تا جیمین رووپانسمان کنن
کوک : لج نکن
دکتر از اتاق عمل امد بیرون
دکتر :
چیههه تو خماری بمون خشگلم 😂
شوخی کردم
دکتر : عمل خوب پیش رفته تیر رو از بدنش در اوردیم الان مونده مقاومت بیمار
کوک : تیر به کجاش خرده ؟
دکتر : دست چپ بخیرگذشته اکر تیر این طرف بود حتما می مردن
جیمین : می تونم ببینمش
دکتر : بله
جیمین رفت ات رو ببین
جیمین : خوشگلم تروخدا پاشو من بدون ت نمی تونم
چند روز گذشت ات به هوش امد رفتن خانه یک هفته گذشت
ادمین ویو
ات تو این مدت که از اون دانشگاه در امده بود نمی رفت دانشگاه تا اینکه جیمین به یک دانشگاه خوب ثبت نام کرد و امروز اولین روطش بود که می رفت
ات داشت حاضر میشد رفت پایین
ات : یااا جیمینا تو کجا میای
جیمین ؛ با تو میام دانشگاه
ات : جیمین تو که دانشگاه نداری
جیمین : میام بیبی خوشگلم رو برسونم
ات : خودم می تونم برم
جیمین : ولی من نگرانتم
ات : نگران نباش میرم
جیمین : ات رو حرفم حرف نزن دا
ا ت: می تونم برم خب
جیمین : وضیعت خطر ناکه علاوه بر اینکه قصد جون منو دارن تو رو هم می خوان بکشن الانم لج نکن برو ماشین
ات : هوففف
رفتن سوار شدن رفتن دانشگاه جیمین تو حیاط منتظر بود تا ات بیاد
(هی ات خدا نکشتت به خاطر تو ت حیاط وایساده الهی قربونش برم من )
ات کلاسش تمام شد از کلاس اند بیرون
ات ویو
از کلاس امدم بیرون حیاط شلوغ بود
داشتم می رفتم که یهو به یک پسر برخورد کردم می خواستم بیوفتم حساس کردن دستش رو دو کمرم حلقه کرد نیوفتم
ات ؛ مرسی
پسره : خواهش می کنم
ات خواست از بغل اون پسره در بیاد یهو صدای خیی اشنای شنید بلهه جیمین بود
ات زو از بغلش در امد
جیمین : ات ( یکمی با داد
جیمین : بغل اون پسره چیکار می کردی
ات : می خواستم بخورم زمین این پسره نزاشت
جیمین : اهوم که این طور
جیمین : هی اقا پسر کنار این دختره نبینمت
پسره : ببخشید من قصد بدی نداشتم
جیمین : ات تو ماشین منتظرتم
جیمین رفت
ات : خیلی ببخشید
پسره : خواهش می کنم راستی تو همون ات نیستی تازه امدی کلاس مگه نه ؟
ات : اهوم
پسره : من لی هو هستم
ات : خوشبختم با اجازه من رفتم
ات رفت ماشین
جیمین : ات
ات : بله
جیمین : لطفا با پسرا گرم نگیر
ات : من گرم تگرفتم فقط
خواست حرف بزنه که جیمین پرید وسط حرفش
جیمین : نگفتم دلیل بیار گفتم تکرار نشه
ات : حسود ( ارم )
جیمین : یااا من حسود نیستم
ات : چرا حسودی
جسمین : نه نیستم
ات : هستی
جیمین : نیستم تو خودت حسودی
ات : خیر من نیستممم
جیمین ماشین رو روشن کرد رفتن خونه
چند روز گذشت تا اینکه ت دانشگاه استاد یک پروژه ای داد دونفری ات هم با لی هو افتاد
دو روز گذشت قرار بود لی هو بره پیش ات تا پروژه رو کامل کنه
جیمین و ات داشتن فیلم میدیدن جیمین هم تازه از شرکت انده بود لباساش رو در نیاورده بود
و اینا تو طبقه بالا بودن
یهو زنگ خرد
ات رفت درو باز کرد
لی هو : سلام ات خوبی
ات ؛ سلام مرسی تو چه طوری
لی هو : خوبم پروژه ای رو اوردم تا تو هم کامل کنی
ات : مرسیی
( تو این چند روز ات با لی هو خیلی صمیمی شده بودن
لی هو و ات همو بغل کردن ( به عنوان دوست معمولی )
ات : مرسی بازم
لی هو : خواهش خوشگلم
۴۵.۴k
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.