رمان-من یه روانی ام /پارت ۱
دازای:چویا جونم میای بریم کافه
چویا:خفه شو
دازای:چیه عشقم؟
چویا:حوصلت رو ندارم عوضی
دازای:همین که داری باهام حرف میزنی یعنی عاشقمی
چویا:عجب خریه هااا
دازای:دیدی گفتم
چویا جوش میاره و از قدرتش استفاده میکنه
دازای:عه،الفرار
چویا:کجا میری روانی
دازای:عهههه
دازای میاد تو کارگاه و به من میگه از چویا اومد اینجا بگو دازای اینجا نبوده
من:باشه
۱۰دقیقه بعد
چویا:دازای کجاست
من:نمیدونم
چویا:دعا کنه اینجا نباشه وگرنه بدجوری جرش میدم
من:😧باشه اگه دیدمش.......
چویا:من دیگه میرم حوصله ندارم وقتمو صرف یه کصخل
مثل دازای کنم،دازای:آخیش
چویا:خفه شو
دازای:چیه عشقم؟
چویا:حوصلت رو ندارم عوضی
دازای:همین که داری باهام حرف میزنی یعنی عاشقمی
چویا:عجب خریه هااا
دازای:دیدی گفتم
چویا جوش میاره و از قدرتش استفاده میکنه
دازای:عه،الفرار
چویا:کجا میری روانی
دازای:عهههه
دازای میاد تو کارگاه و به من میگه از چویا اومد اینجا بگو دازای اینجا نبوده
من:باشه
۱۰دقیقه بعد
چویا:دازای کجاست
من:نمیدونم
چویا:دعا کنه اینجا نباشه وگرنه بدجوری جرش میدم
من:😧باشه اگه دیدمش.......
چویا:من دیگه میرم حوصله ندارم وقتمو صرف یه کصخل
مثل دازای کنم،دازای:آخیش
۱.۰k
۱۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.