(وقتی با قمار خریدتت )پارت= 1
(وقتی با قمار خریدتت )پارت= 1
.
.
.
(ویو ا/ت)
ساعت 7:00 بود بیدار شدم رفتم سرویس کارمو انجام دارم بد صورت شوستم بد مسواک زدن رفتم پاین برای پدرم (پدر ناتنیش گون علامت ×) صبحانه درست کردم اون همیشه بد صبحانه میر قمار بگزاریم ، پدرم اومد
(مکالمه ا.ت و پدرش)
×پ:این چیه دیگه*خشمگین*(صبحونه نودل با دوک بوکی بود یه نو غدا کره ای به اون گیر میداد)
+:چشه مگه از خداتم باشه*سرد*
×:اگه از این ببد با من این طوری رفتار کنی می فروشمت*با عبرد داد*
(ویو ات)
بد اینکه اینو گفت ترسیدم بهش گفتم
ا.ت:نکنه منم می خوای مثل خواهر ناتنیم بکشی((تو پارت معرفی نگفتم که ا.ت یه خواهر داره چون زیاد ازش استفاده نمی شه فقط الان از خواهرش گفت و اینکه چون پدر ناتنی ا.ت خواهرش میا رو به تور وحشتناک شکنجه کرد))ها چیه بگو دیگه*با کمی ترس*
راوی :خوب این این نمونس اگه بد شده بگید 🥺🤝
×پ:از کی تاحال با من این توری حرف میزنی هااااااا*با داد و خشمگین*
ا.ت:ا..ا.ازاین ببد*با ترس*
×: شجاع شدی...من میرم شایدم فروختمت*😒😏*
*ویو جونکوک*(اجازه بدید میگم کوک 🥺❤️)
صبح از خواب پاشدم اصلا حال نداشتم بی حال بودم رفتم سرویس بد صورتمو شستم رفتم بیرون اجوما صبحونه اماده کرده بود...
بهم گفت
اجوما:ارباب بیاین صبحانه
کوک:نمی خودم اشتها ندارم*با حالت سر بی حال*
اجوما:باشه ارباب*تعظیم کرده گفت*
کوک:من میرم شرکت
اجوما: خدانگهدار ارباب*درحال تعظیم*
کوک :راستی شاید شب نیام
اجوما:بله ارباب
*ویو کوک*
رقتم شرکت همه دختر های هیز داشتن نگاه میکردن وسلام میدادن منم سلام دادم بهشون اما با لحن سرد جلسه داشتیم رفتم جلسه ....
*پرش زمانی به بد جلسه*
جلسه تموم شده بود وقت رفتن بود همه داشت میرفتن که یکی در از*تق تق تق
کوک:بله بفرمایین ... اومد تو دیدم تهیونگ
گفتم
کوک:سلام خوبی ؟
~ته:.............
خماری در راه هست 😎😎😂
خوب خوب خیلی نوشتم شرایط برای پارت 2
لایک:5
کامنت:5
.
.
.
(ویو ا/ت)
ساعت 7:00 بود بیدار شدم رفتم سرویس کارمو انجام دارم بد صورت شوستم بد مسواک زدن رفتم پاین برای پدرم (پدر ناتنیش گون علامت ×) صبحانه درست کردم اون همیشه بد صبحانه میر قمار بگزاریم ، پدرم اومد
(مکالمه ا.ت و پدرش)
×پ:این چیه دیگه*خشمگین*(صبحونه نودل با دوک بوکی بود یه نو غدا کره ای به اون گیر میداد)
+:چشه مگه از خداتم باشه*سرد*
×:اگه از این ببد با من این طوری رفتار کنی می فروشمت*با عبرد داد*
(ویو ات)
بد اینکه اینو گفت ترسیدم بهش گفتم
ا.ت:نکنه منم می خوای مثل خواهر ناتنیم بکشی((تو پارت معرفی نگفتم که ا.ت یه خواهر داره چون زیاد ازش استفاده نمی شه فقط الان از خواهرش گفت و اینکه چون پدر ناتنی ا.ت خواهرش میا رو به تور وحشتناک شکنجه کرد))ها چیه بگو دیگه*با کمی ترس*
راوی :خوب این این نمونس اگه بد شده بگید 🥺🤝
×پ:از کی تاحال با من این توری حرف میزنی هااااااا*با داد و خشمگین*
ا.ت:ا..ا.ازاین ببد*با ترس*
×: شجاع شدی...من میرم شایدم فروختمت*😒😏*
*ویو جونکوک*(اجازه بدید میگم کوک 🥺❤️)
صبح از خواب پاشدم اصلا حال نداشتم بی حال بودم رفتم سرویس بد صورتمو شستم رفتم بیرون اجوما صبحونه اماده کرده بود...
بهم گفت
اجوما:ارباب بیاین صبحانه
کوک:نمی خودم اشتها ندارم*با حالت سر بی حال*
اجوما:باشه ارباب*تعظیم کرده گفت*
کوک:من میرم شرکت
اجوما: خدانگهدار ارباب*درحال تعظیم*
کوک :راستی شاید شب نیام
اجوما:بله ارباب
*ویو کوک*
رقتم شرکت همه دختر های هیز داشتن نگاه میکردن وسلام میدادن منم سلام دادم بهشون اما با لحن سرد جلسه داشتیم رفتم جلسه ....
*پرش زمانی به بد جلسه*
جلسه تموم شده بود وقت رفتن بود همه داشت میرفتن که یکی در از*تق تق تق
کوک:بله بفرمایین ... اومد تو دیدم تهیونگ
گفتم
کوک:سلام خوبی ؟
~ته:.............
خماری در راه هست 😎😎😂
خوب خوب خیلی نوشتم شرایط برای پارت 2
لایک:5
کامنت:5
۲۰.۵k
۱۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.